مورخان زبانشناسی به این نتیجه رسیده اند که یعقوب لیث صفاری قهرمان ملی همه ایرانیان و ایرانی نژادها 28 دسامبر سال 875 میلادی، پیش از آن که به قصد راندن اعراب از هرات ، سیستان را ترک کند زبان پارسی را زبان رسمی همه ایرانیان اعلام داشت و تاکید کرد که منظور او همان لهجه ای است که در دربار ساسانیان به آن تکلم می شد و مکاتبات رسمی به آن صورت می گرفت.
از همان زمان این پارسی را پارسی دری (پارسی دربار) خوانده اند. زبان مکاتبات و مذاکرات رسمی از سال 652 میلادی عربی بود، زیرا اعراب حاکمان شهرها بودند و زبان دیگری نمی دانستند و به ایرانیانی که عربی نمی دانستند و سعی در یاد گرفتن آن نمی کردند «عجم به معنای گنگ» خطاب می کردند که هنوز هم این اصطلاح از میان نرفته است. یعقوب لیث در سال 868 پس از تصرف کرمان بود که اخطار کرد اگرکسی در قلمرو او جز به فارسی سخن بگوید و بنویسد شدیدا مجازات خواهد شد.
یعقوب که رهبری بزرگ و در تاریخ ایرانیان منحصر به فرد است پس از اعلام پارسی به عنوان زبان رسمی قلمرو خود ظرف دوسال هرات، بلخ، کابل و قندهار یعنی همه افغا نستان امروز را که در آن زمان ایران خاوری (آریانا ـ ملک کیان) خوانده می شد از دست اعراب خارج ساخت و سا ل 868 میلادی نیز کرمان و همه پارس را گرفت و به فتوحات خود ادامه داد.
«محمد وصیف» پس از باز ستانی هرات توسط یعقوب از اعراب، در ستایش از او اشعاری سروده که باقی مانده اند. فرق یعقوب با سایر ایرانیان استقلال طلب این بوده است که مطلقا حاضر به سازش و تماس با خلیفه بغداد نبود و اورا بیگانه می خواند، اما سایرین ــ جز مرداویز ــ اسما و ظاهرا خلیفه بغداد را رد نمی کردند.
پارسی دری که زبان اشعار فردوسی، رودکی، حافظ، سعدی، خیام، جامی، مولوی، نظامی و ... است به تدریج تکامل یافته است. این زبان فرزند پارسی میانه و نوه پارسی باستان است. زبانهای پشتو، بلوچی، کردی و اوستیایی (منطقه ای در شمال گرجستان که در دهه اول قرن 19 توسط روسها تصرف شد ) برادران پارسی دری و نوه های پارسی باستان هستند.
پارسی دری را پارسی تاجیکی هم می گویند. زبانشناسان روس نوشته اند که پسوند «دری» به این سبب به کار برده می شود که نشان دهد که مردمان دره جیحون (آمو دریا) که فاصله ای زیاد از سرزمین های عربی داشتند این زبان را ازدست ندادند و به صورت امانت به سایر ایرانیان باز گردانیدند و واژه دری منسوب به این دره است.
پارسی تا دهها سال پس از یعقوب لیث عاری از واژه های عربی بود که بعدا به تدریج، نویسندگان و شاعران برای غنای کلام از زبان عربی واژه عاریه کردند . فردوسی تلاش بسیار کرد که این واژه های خارجی را از پارسی بزداید و تاحدی هم موفق شد. در میان کشورهای اسلامی اولیه، ایرانیان تنها ملتی هستند که زبان خود را حفظ کرده اند.
ایرانیان در قرون هشتم و نهم تلاش کردند تا خط کتابت را هم تغییر دهند که به علت پیدایش خطاطان بزرگ و زیبا نویسی و ایجاد تغییر در شکل حروف عربی در فارسی نویسی، همین خط را حفظ کردند و حرفه مّشاقی به معنای آموزگار خوشنویسی به وجود آمد. طبق بعضی روایات، رضاشاه پهلوی به اقتباس از اتاترک در صدد تغییر خط کتابت ایران بود ولی از مخالفت روحانیون شیعه بیم داشت و اگر وقایع شهریور 1320 پیش آمد نکرده بود شاید به تدریج دست به این کار هم می زد.
به نقل از مبین
تپشهای قلبم را به باور خاطره هایم پیوند می زنم ، و سرزمینی را که همزاد با خاک است و کهن تر از تاریخ ، برای نوباوگان خاک و تازه به دوران رسیدگان تاریخ زمزمه می کنم .زمزمه می کنم که :
من از نسل شب شکنان روزگارم ،
من از نسل نورآفرینان پاک ،
از سلاله پاک آریائیان بردبارم ،
منم میراث هزار ساله زمین ،
همان ازشرق تا غرب گسترده آغوش ،
همان پیام آور مهر و دوستی ،
همان گرفته در فش آشتی بر دوش
نه خود ستیزم ، نه دیگر ستیز
مرا و یادگاران مرا به نیکی یادآر
که یادگار یادگاران من ، همه شادی است و شادمانی ؛
. . .
شب است و گیتی غرق در سیاهی
شب بلند است و سیاهی پایدار ، ولی
باور به نور و روشنایی است ،
که شام تیره ما را ، از تاریکی می رهاند
و از دل شبهای چله، جشن مهر و روشنایی به ما ارمغان می رساند
تیرگی هاتان در دل نور خاموش باد ،
شب چله را به نور قرنها قدمت جاری نگه داریم . . . .
شب یلدا یا «شب چله» شب اول زمستان و درازترین شب سال است. و فردای آن با دمیدن خورشید، روزها بزرگ تر شده و تابش نور ایزدی افزونی می یابد. این بود که ایرانیان باستان، آخر پاییز و اول زمستان را شب زایش مهر یا زایش خورشید می خواندند و برای آن جشن بزرگی بر پا می کردند.این جشن در ماه پارسی «دی» قرار دارد که نام آفریننده در زمان قبل از زرتشتیان بوده است که بعدها او به نام آفریننده نور معروف شد،همان که در زبان انگلیسی "day"خوانده میشود.
یلدا و جشنهای مربوطه که در این شب برگزار می شود،یک سنت باستانی است.یلدا یک جشن آریایی است و پیروان میتراییسم آن را از هزاران سال پیش در ایران برگزار می کرده اند.یلدا روز تولد میترا یا مهر است.این جشن به اندازه زمانی که مردم فصول را تعیین کردند کهن است.نور،روز و روشنایی خورشید،نشانه هایی از آفریدگار بود در حالی که شب ،تاریکی و سرما نشانه هایی از اهریمن. مشاهده تغییرات مداوم شب و روز مردم را به این باور رسانده بود که شب و روز یا روشنایی و تاریکی در یک جنگ همیشگی به سر می برند.روزهای بلندتر روزهای پیروزی روشنایی بود درحالی که روزهای کوتاه تر نشانه ای از غلبه تاریکی.برای در امان بودن از خطر اهریمن،در این شب همه دور هم جمع می شدند و با برافروختن آتش از خورشید طلب برکت می کردند.
آیین شب یلدا یا شب چله، خوردن آجیل مخصوص ، هندوانه، انار و شیرینی و میوه های گوناگون است که همه جنبه نمادی دارند و نشانه برکت، تندرستی، فراوانی و شادکامی هستند. در این شب هم مثل جشن تیرگان، فال گرفتن از کتاب حافظ مرسوم است. حاضران با انتخاب و شکستن گردو از روی پوکی و یا پری آن، آینده گویی می کنند.
بر گرفته از کتابهای
" دیدی نو از آیینی کهن " نوشته دکتر فرهنگ مهر
"گاهشماری و جشنهای ایران باستان" نوشته هاشم رازی
http://www.iranclip.com
دیده دریا کنم و صبر به صحرا فکنم | و اندر این کار دل خویش به دریا فکنم |
از دل تنگ گنهکار برآرم آهی | کآتش اندر گنه آدم و حوا فکنم |
مایه خوشدلی آن جاست که دلدار آن جاست | میکنم جهد که خود را مگر آن جا فکنم |
بگشا بند قبا ای مه خورشیدکلاه | تا چو زلفت سر سودازده در پا فکنم |
خوردهام تیر فلک باده بده تا سرمست | عقده دربند کمر ترکش جوزا فکنم |
جرعه جام بر این تخت روان افشانم | غلغل چنگ در این گنبد مینا فکنم |
حافظا تکیه بر ایام چو سهو است و خطا | من چرا عشرت امروز به فردا فکنم |
آذرماه انگار حکم نمک را دارد.نمکی که بر زخمی نه چندان کهنه پاشیده میشود.
آذرماه باز یادآور نبودنش را میکند.
آذرماه و شب چله......شب گردهم آئی های منزل کسرا....و نبودنش را داغی تازه میکند.
آذرماه دوباره به یادم آورد که نیست.
نبودنش را وقتی بیشتر لمس میکنم که چون اگر بود میباست تا به امروز تماس میگرفت و با همان لحن بی غل و غشی که داشت بگوید: اسفندیارجون به بچه ها بگو شب چله خانه من. و بعد شروع کند به غر زدن:
آخه من نمیفهمم ما ها مگه چند هزار تا موندیم که وقتی قصد میکنیم آداب و مراسم نیاکانمون رو جشن بگیریم و دور هم باشیم همه میشن حزبی و دسته ای! هرکی ساز خودش رو میزنه:سازمان فروهر واسه خودش....کانون دانشجویان واسه دل خودش.....سازمان زنان واسه اعضاء خودش و ......
و یادمه که درددناکتر از همه اون سالی بود که باید بهش یه خبر بد میدادم که بچه هائی که سالها باهاش بودن نمیخوان خونش بیان....
باید بهش بگم بچه های سایت میخوان تو سالن آتش ورهرام مراسم شب چله بگیرن.....و اون وقتی شنید در جوابم با لبخند تلخی که میشد از پشت گوشی تلفن کاملا حس کردش گفت: اشکال نداره هرکی دوست داشت بیاد..مثل اینکه نمیشه من ها رو ما کرد ...و گوشی رو قطع کرد.
میتونستم درد عذاب آوری رو که توی دلش انداخته بودم کاملا حس کنم.نمیدونستم چکار باید بکنم......فقط تونستم به هرکی رسیدم بگم بیاد به خونه کسرا......و خدا رو شکر شب چله خونش پر شد از گرمی و مهربانی و صفا و صمیمیت اونائی که دوستش داشتن و به خاطرش اومدن.....چه صفائی داشت اون شب....یادش بخیر.
آنگاه که غرور کسی را له می کنی، آنگاه که کاخ آرزوهای کسی را ویران می کنی، آنگاه که شمع امید کسی را خاموش می کنی، آنگاه که بنده ای را نادیده می انگاری ، آنگاه که حتی گوشت را می بندی تا صدای خرد شدن غرورش را نشنوی، آنگاه که خدا را می بینی و بنده خدا را نادیده می گیری ، می خواهم بدانم،دستانت را بسوی کدام آسمان دراز می کنی تا برای خوشبختی خودت دعا کنی؟. بسوی کدام قبله نماز می گزاری که دیگران نگزارده اند؟
نام کسرا برای من حرمت و حجب و حیائی رو بدنبال داشته که امکان گویش بی پرده رو از من میگیره. به همین دلیل و به این خاطر که بتونم بدون استفاده از نام کسرا ( به نظر بعضی ها ) نظراتم رو در باره یادگار اون بیان کنم از این لحظه تمامی مطالب خودم رو درباره سایت یتااهو رو به جای اینجا در یک سایت دیگه مینویسم.
دوستانی که مایل هستن میتونن در این آدرس: http://yataaahoo.blogsky.com مطالب من رو درباره یادگار کسرا دنبال کنن.
وقتی موعد جشن هامون میرسه .... جای خالی کسرا بیشتر و بیشتر به چشم میاد.
خوبی کسرا در اینه که مال هیچکس نیست....مال هیچکس...
هیچکس هم نمیتونه ادعا کنه که بیشتر از دیگران تملک معنوی و احیاناْ مادی نسبت به اون بهشتی روان داره.
این وبلاگ یک وبلاگ تفریحی....سیاسی و یا نژادی نیست که چپ و راست توش پیغام و پسغام بزارن.......برای من اینکه اونائی که میان و با من تماس میگیرن و یا به آدرس email کسرا نامه میزنن کارها و نوشته هامو تائید میکنن کفایت میکنه .
این ویلاگ جائی هست که سردرش نام کسرا وفاداری رو به افتخار در آغوش گرفته و من که افتخار این رو دارم که فقط چند بار اون هم خیلی اندک در جوار اون بزرگ مرد نشستم و از حرفها و اعمالش سیراب که نه...بلکه تشنه لب تر شدم...سعی میکنم در اینجا از کسرا و برای کسرا مطالبی هرچند ناچیز و احیانا قاصر از بیان گوشه گوشه زوایای اون مرد بزرگ بنویسم.
در اصل بیشتر برای دل خودم.....و هرآنچه به نظرم مناسب بیاد و احساس کنم اگر کسرا بود اوهم راضی میبود برای اعلام و نوشتن...مینویسم.
حال اگر این نوشتن خوشآیند باشد برای دیگران و یا ناراحت کننده ...... آنچنان مهم نیست....چون خوشایند دیگران و یا ناراحتیشان تاثیری بر دنیا و آخرت من نداره.....
پس هرآنچه میخواهم مینویسم.باشد که راهی به سوی بیشتر شناختن همدیگر و فهمیدن آنچه کردیم و میکنیم باز بشه.
ایدون باد.
پیشتر از سایت یتااهو نوشتم....از یادگار کسرا.....به خاطر بهتر شدنش...و اینکه بشه کاری رو که اون بزرگ مرد شروع کرد و جوانان برومند زرتشتی ادامش دادند.....ادامه داد و اون سایت روز به روز بهتر بشه.
به همین منظور و برای اینکه شادباشی گفته باشم از جنس کسرا به جشن مهرگان......شعری رو که در سایت یتااهو به همین مناسبت قرار داده شده رو با همون ترکیب و کیفیت برای دوستداران مهر و مهرورزی میزارم.
وارد ماه مهر شدیم.ماه دوستی.ماه عشق.
دهم مهرماه....جشن مهرگان پیشاپیش برهمه همکیشان مبارکباد.
مطلب زیر از سایت weblog.zendehrood.com/atashkadeh به نظرم جالب اومد.درباره مهرگان:
مهرگان است. همه جا پر از نور وصفا. پر از رنگهای شاد وزنده. همه جا آب و جارو کشیده.پاک و پاکیزه. آتش از شاخه های هوم زبانه می کشد. بوی آش هفت غلهء مخصوص مهرگان همراه بوی اسپند، عود وعنبر مشام را پر می کند.
دخترکان مو خرمایی با گیس بافته و آزین بسته با گلهای وحشی، ردای ارغوانی، زرد یا نارنجی به تن،همرنگ برگهای الوان پائیزی در میدان اصلی قصبه جمع شده اند. جوانان برنا متناسب با لیاقتشان در تیراندازی واسب سواری مورد توجه، تکریم وتشویق ریش سفیدان قرار می گیرند، چه بر خلاف ایام نوروز که بیشتر به سالخوردگان بها داده میشود در مهرگان محوریت با جوانان است.
مردم سرودهایی از مهریشت را به آواز می خوانند. در دستان همه به تعداد کسانی که دوستشان دارند دست نبشته های شادباش معطر پیچیده شده در لفافه های زرین قرار دارد. نوازندگان وخنیاگران نوای جدیدی می نوازند.
مردم همراه این نوا به جهت سپاسگزاری از نعمات یزدان به پایکوبی ودست افشانی می پردازند. کم کم همه با هم محل تجمع را رها کرده و ساز وسرنا ودف زنان به سمت اولین خانه می روند. در میان این خانه هم مثل خانه های دیگر سفره ای گسترانده شده است.
سفرهء مستطیل شکل سپید همراه پارچهء گرد ارغوانی در وسط آن. هفت میوهء مخصوص سفرهء مهرگان (سیب، لیمو، ترنج، انگور سپید، نیشکر،به وعناب) همراه با میوه های دیگری که به رنگ خورشید هستند مثل خرمالو و زالزالک داخل آن قرار دارند. در مرکز سفره شمعدانی با دوازده پره ودوازده سپندار(شمع) روشن قرار دارد. همچنین یک ترازو که هم برای تاکید بر دادگری ایزدمهر است وهم به نشانه برابرشدن ساعات روز وشب درمیان سفره وجود دارد. گرداگرد سفره شش شمع بلند وفروزان که نمادی از شش امشاسپندان است، گذاشته اند.
همینطور سه گلدان سرو(درخت همیشه سبز ،زیبا و سرافراز)، انواع غذاهای لذیذ و اشربه های گوارا همراه نان مخصوص مهرگان که از مخلوط هفت غله (گندم، جو، برنج،نخود، عدس، ماش،ارزن) طبخ شده، داخل سفره است.بانوی خانه با آیینه و گلاب به استقبال می آید و از میهمانانش با نقل و نبات و آجیل مخصوص که حاوی انجیر، سنجد، بادام، فندق، پسته،کنار و گردو پذیرایی می کند. حاضرین به نشانهء هم پیمان بودن از یک جام نوشیدنی مخصوص اعیاد عصارهء گیاه هوم(اکسیر جاودانگی) که با شیر رقیق شده است را می نوشند و اجداد آن خانه را تا هفت نسل گذشته اسم می برند و از ایزد مهر می خواهند که آنها را قرین رحمت و آمرزش خود قرار دهد. سپس دستان خود را به نشانهء تاکید بر پیمان ومودت می فشرند و به سوی خانهء بعدی می روند..
نام اصلی مهرگان "متراکانا" یعنی "متعلق به مهر" بوده است. مهر به معنای فروغ خورشید، مهربانی ودوستی است.جشن مهرگان به مدت پنج رور از شانزدهم تا بیست ویکم مهر برگزار می گردیده است که این تاریخ بر طبق تقویم های خورشیدی مصادف می شود با دهم تا پانزدهم مهر. زیرا در قدیم تمام ماههای سال سی روز بوده است. شانزدهم مهرماه، صد ونودو ششمین روز سال بوده که مطابق تقویم های خورشیدی مصادف دهم مهرماه می شود.در کتابها ومقالاتی که در مورد مهرگان خوانده ام، کمتر جایی را دیده ام که اشاره ای به چرایی پنج روزه بودن جشن مهرگان داشته باشند. بعضی ها هم تفاوت تقویم شهریاری وخوارزمی را دلیل چند روزه بودن این جشن می دانند. اما در حقیقیت جشن مهرگان در روز اول که "مهرگان" نام داشته جنبه دینی داشته ودر روز ششم که "رام روز" نام داشته جنبه تاریخی واسطوره ای. البته در این میان نباید جنبه نجومی این جشن بزرگ را به فراموشی سپرد که در واقع به دلیل اعتدال پاییزی وفرا رسیدن فصل برداشت کشاورزان بوده است.
مهرگان عامه به دلیل تولد ایزد مهر جشن گرفته می شده است و مهرگان خاصه به سبب بزرگداشت پیروزی فریدون بر ضحاک یا عدل بر داد.آورده اند که زرتشت ایرانیان را امر کرد که که باید مهرگان ورام روز را به یک اندازه محترم بدارند وعید بگیرند. هرمز پسر شاپور میان این دو را بهم پیوست چنان که میان نوروز وسیزده بدر را و از آن پس هر پنج روز را عید گرفتند.
مهر در اصل ایزدی است شریک در فرمانروایی جهان، برکت بخشنده، حامی پیمان و هشدار دهنده به پیمان شکنان. مهر پیش از ظهور زرتشت خدا بوده است. اولین خدای مینوی. زرتشت چون اعتقاد واحترام مردم را به این خدا دریافت او را بعنوان فرشتهء آفریدهء اهورا مزدا گرامی داشت. مایه مباهات است که نخستین خدای مافوق الطبیعهء (مینوی) جهان متعلق به ایرانیان بوده است در حالیکه بقیه ملل تا سالها بعد ماده پرست بودند. در یشت دهم آمده است: "او نخستین خدای مافوق الطبیعه است که پیشاپیش خورشید نامیرای تیز اسب از این سر به آن سر هرا (البرز) می رسد... نخستین خدایی است که قله های زیبای زرگون را فرا می گیرد و از آن جا این نیرومندترین (خدایان) بر سراسر سرزمینی که ایرانیان در آن جایگزین هستند، نظارت دارد."
میترا نمادی برای پیمان و سخن راست ودرست کرداری است. ایرانیان معتقد بودند که پایبند بودن به عهد و پیمان اساس تمام زندگی نظام یافته در کیهان، دین وجامعه است. با مراعات "پیمان" مردمان با هم پیوستگی می یابند و ریشه دروغ وتزویر وریا خشک می گردد. هنوز دعای داریوش برسنگ نبشته های تخت جمشید است که گفته: "خداوندا این کشور را از دشمنی، خشکسالی ودروغ محفوظ بدار." آریاییها ایران را سرزمین پیمان می دانستند وفقط جنگ با کشورهای پیمان شکن را مباح می دانستند. آنها هنگام عزیمت به جنگ از فراز اسب با یکدیگر هم قسم شده و به درگاه مهر برای مدد به گسترش داد دعا می کردند. کم کم در کنار وظائف برکت بخشی مهر، حمایت او از پیمان توسعه یافت و وظائف جنگی بسیاری نیز بر عهدهء وی گذاشته شد.
مهر پرستی از ایران به اروپا رفت وحتی هنوز آیین های مسیحیان تحت تاثیر مهرپرستان ایران زمین است. این نغز تاریخ است که خدای محبوب ملتی، مورد پرستش دشمنش (روم) قرار بگیرد. در حالیکه خود ما پس از آنکه غرب را به صورت مطلق پذیرفتیم با شتاب وبی محابا آنچه داشتیم وبودیم را از بیخ وبن کندیم و به فراموشی سپردیم!
مهر همچنین نمادی برای عدل وداد بوده است. آرزوی احقاق عدالت از دیرباز بر زندگی مردم ایران سایه افکنده وبینش وجهان بینی آنها را متاثر کرده بود. آریاییها معتقد بودند که مهر دارای هزار چشم و هزار گوش است و هیچ خطا وگناهی از دید او مخفی نمی ماند.جالب است بدانیم معاد رکن اساسی در جهان بینی آنان بوده است. بسیاری از دانشمندان معتقدند اعتقاد ایرانیان به زندگی پس از مرگ بر عقاید شرق (آیین های هندی وبودایی) و غرب (آیین های یهودی ومسیحی) تاثیر گذاشته است. آنها تمایل به اعتقاد بر جاودانگی را تنها نویدی جهت پاداش اخروی نمی دانستند بلکه اولین دلیل آنها برای زندگی پس از مرگ این بوده است که چون خداوند خالق انسان وجهان است و هدفمند جهان را آفریده پس نیستی و پوچی در قاموس او جایی ندارد. آنها اهریمن را دشمن انسان می دانستند و بر این اعتقاد بودند که اگر فرضا مرگ سخن آخر باشد و دلیلی برای پایان افسانهء آفرینش او، در این صورت اهریمن پیروزمند نهایی است نه خداوند! زندگی پس از مرگ را چنین توصیف می کردند: پس از مرگ روان به مدت سه شب پیرامون تن می گردد. در شب نخست به سخنان خود، شب دوم به اندیشه هایش و شب سوم کردارش در زندگی دنیوی اش می اندیشد. روان برای پشت سر نهادن این مرحله وترس وعذاب ناشی از آن، به پشتیبانی سروش نیازمند است و این حمایت اتفاق نمی افتد مگر به مدد تقدیم هدایا، خیرات ونیایش های بستگان متوفی. به استنباط من فلسفه مراسم گرفتن وخیرات و مبرات دادن در روزهای نخست و ختم گرفتم در روز سوم برای اموات از این عقیده منشا می گیرد. در سپیده دم (روز چهارم) هر روانی می رود تا دربارهء اعمالش داوری شود. مهر عادل مردگان را داوری می کند و میزان پیمان شکنی، خلاف کاری و دروغ گویی هر فرد را می سنجد. بعد از قضاوت روان ها باید از روی پل چینود عبور کنند. این پل برای روان های پاک عریض وبرای روان های شرور به صورت تیغهء شمشیر باریک و تیز است که باعث می شود بدکرداران در میانه راه به قعر جهنم بیفتند.جالب است بدانید که در فرهنگ ایران باستان آنقدر گریه وشیون و زاری قبیح بوده است که معتقد بودند روان های نیک وبد، هر دو در هنگام عبور از روی پل چینود با مانعی روبرو خواهند شد و آن رودخانه ای است که از اشکهای سوگواران در زیر چینود جاری می باشد. گریه وفغان بیش از حد رودخانه را به طغیان می آورد وبرای عبور روانها مشکل ایجاد می کند. آنها می گفتند زاری نشانه ناسپاسی است و آنچه به راستی مفید است اجرای مناسک صحیح ونیایش به درگاه یزدان جهت آمرزش روان است.
با الهام از داوری مهر در روز حسابرسی ایرانیان محکمه های خاص واستثنایی در روز مهرگان بر پا می کردند و در آن به دادخواهی مظلومین می پرداختند. قبل از همه شاه تاج از سر بر می گرفت. از تخت به زیر می آمد وبا لباسی مبدل در میان تودهء مردم وپیش روی مه مغان(سرکردهء روحانیون زرتشتی) دو زانو می نشست و می گفت: "همهء کسانی که با من خصومتی دارند، به یک سو بایستند تا نخست به کار ایشان رسیدگی گردد." سپس روی به موبد یا مغ می کرد و می گفت: "نقش تو در اینجا به مثابهء نقش مهر است در سرای ابدی. پس مراقب باش که چون او همه را به یک چشم بنگری و توانگر را بر ناتوان برنگزینی، زیرا هر چه مهر فردا از من پرسد از تو پرسم وبر گردن تو اندازم." شاه پس از پاسخ دادن به شکوائیه های مردم بر تخت می نشست و رو به بزرگان ونزدیکان خود می گفت: "من آغاز از خویشتن بدان کردم که شما را طمع بریده شود از ستم بر کسی." گویند که هر کس که به شاه نزدیک بود در آن روز دورتر بود، و هرکه قوی تر، ضعیف تر! این رسم از زمان اردشیر به قوت برقرار بود تا اینکه یزدگرد دوم آن را برانداخت و به همین دلیل به عنوان "بزه گر" ملقب گردید.
جشن مهرگان بعد از نوروز بزرگترین جشن ایرانیان بوده است. حتی برخی مهرگان را بر نوروز ارجح تر می دانند همانطور که پاییز را به بهار و هنگام آوردن دلیل به این گفته ازسطو استناد می کنند: "در بهار حشرات وهوام آغاز به رشد ونمو می نمایند در حالیکه در پاییز آغاز ذهاب آنهاست. بنابراین پاییز بر بهار برتری دارد.دلیل دیگر بزرگ داشتن این روز آن بوده است که همانطور که ایرانیان باستان نوروز را روز نخست آفرینش می دانستند، مهرگان را روز قیامت، پایان زندگی دنیوی و آغاز زندگی مینوی و هنگام پر کشیدن به سوی "یزدان" می دانستند.