تپشهای قلبم را به باور خاطره هایم پیوند می زنم ، و سرزمینی را که همزاد با خاک است و کهن تر از تاریخ ، برای نوباوگان خاک و تازه به دوران رسیدگان تاریخ زمزمه می کنم .زمزمه می کنم که :
من از نسل شب شکنان روزگارم ،
من از نسل نورآفرینان پاک ،
از سلاله پاک آریائیان بردبارم ،
منم میراث هزار ساله زمین ،
همان ازشرق تا غرب گسترده آغوش ،
همان پیام آور مهر و دوستی ،
همان گرفته در فش آشتی بر دوش
نه خود ستیزم ، نه دیگر ستیز
مرا و یادگاران مرا به نیکی یادآر
که یادگار یادگاران من ، همه شادی است و شادمانی ؛
. . .
شب است و گیتی غرق در سیاهی
شب بلند است و سیاهی پایدار ، ولی
باور به نور و روشنایی است ،
که شام تیره ما را ، از تاریکی می رهاند
و از دل شبهای چله، جشن مهر و روشنایی به ما ارمغان می رساند
تیرگی هاتان در دل نور خاموش باد ،
شب چله را به نور قرنها قدمت جاری نگه داریم . . . .
شب یلدا یا «شب چله» شب اول زمستان و درازترین شب سال است. و فردای آن با دمیدن خورشید، روزها بزرگ تر شده و تابش نور ایزدی افزونی می یابد. این بود که ایرانیان باستان، آخر پاییز و اول زمستان را شب زایش مهر یا زایش خورشید می خواندند و برای آن جشن بزرگی بر پا می کردند.این جشن در ماه پارسی «دی» قرار دارد که نام آفریننده در زمان قبل از زرتشتیان بوده است که بعدها او به نام آفریننده نور معروف شد،همان که در زبان انگلیسی "day"خوانده میشود.
یلدا و جشنهای مربوطه که در این شب برگزار می شود،یک سنت باستانی است.یلدا یک جشن آریایی است و پیروان میتراییسم آن را از هزاران سال پیش در ایران برگزار می کرده اند.یلدا روز تولد میترا یا مهر است.این جشن به اندازه زمانی که مردم فصول را تعیین کردند کهن است.نور،روز و روشنایی خورشید،نشانه هایی از آفریدگار بود در حالی که شب ،تاریکی و سرما نشانه هایی از اهریمن. مشاهده تغییرات مداوم شب و روز مردم را به این باور رسانده بود که شب و روز یا روشنایی و تاریکی در یک جنگ همیشگی به سر می برند.روزهای بلندتر روزهای پیروزی روشنایی بود درحالی که روزهای کوتاه تر نشانه ای از غلبه تاریکی.برای در امان بودن از خطر اهریمن،در این شب همه دور هم جمع می شدند و با برافروختن آتش از خورشید طلب برکت می کردند.
آیین شب یلدا یا شب چله، خوردن آجیل مخصوص ، هندوانه، انار و شیرینی و میوه های گوناگون است که همه جنبه نمادی دارند و نشانه برکت، تندرستی، فراوانی و شادکامی هستند. در این شب هم مثل جشن تیرگان، فال گرفتن از کتاب حافظ مرسوم است. حاضران با انتخاب و شکستن گردو از روی پوکی و یا پری آن، آینده گویی می کنند.
بر گرفته از کتابهای
" دیدی نو از آیینی کهن " نوشته دکتر فرهنگ مهر
"گاهشماری و جشنهای ایران باستان" نوشته هاشم رازی
http://www.iranclip.com
دیده دریا کنم و صبر به صحرا فکنم | و اندر این کار دل خویش به دریا فکنم |
از دل تنگ گنهکار برآرم آهی | کآتش اندر گنه آدم و حوا فکنم |
مایه خوشدلی آن جاست که دلدار آن جاست | میکنم جهد که خود را مگر آن جا فکنم |
بگشا بند قبا ای مه خورشیدکلاه | تا چو زلفت سر سودازده در پا فکنم |
خوردهام تیر فلک باده بده تا سرمست | عقده دربند کمر ترکش جوزا فکنم |
جرعه جام بر این تخت روان افشانم | غلغل چنگ در این گنبد مینا فکنم |
حافظا تکیه بر ایام چو سهو است و خطا | من چرا عشرت امروز به فردا فکنم |
آذرماه انگار حکم نمک را دارد.نمکی که بر زخمی نه چندان کهنه پاشیده میشود.
آذرماه باز یادآور نبودنش را میکند.
آذرماه و شب چله......شب گردهم آئی های منزل کسرا....و نبودنش را داغی تازه میکند.
آذرماه دوباره به یادم آورد که نیست.
نبودنش را وقتی بیشتر لمس میکنم که چون اگر بود میباست تا به امروز تماس میگرفت و با همان لحن بی غل و غشی که داشت بگوید: اسفندیارجون به بچه ها بگو شب چله خانه من. و بعد شروع کند به غر زدن:
آخه من نمیفهمم ما ها مگه چند هزار تا موندیم که وقتی قصد میکنیم آداب و مراسم نیاکانمون رو جشن بگیریم و دور هم باشیم همه میشن حزبی و دسته ای! هرکی ساز خودش رو میزنه:سازمان فروهر واسه خودش....کانون دانشجویان واسه دل خودش.....سازمان زنان واسه اعضاء خودش و ......
و یادمه که درددناکتر از همه اون سالی بود که باید بهش یه خبر بد میدادم که بچه هائی که سالها باهاش بودن نمیخوان خونش بیان....
باید بهش بگم بچه های سایت میخوان تو سالن آتش ورهرام مراسم شب چله بگیرن.....و اون وقتی شنید در جوابم با لبخند تلخی که میشد از پشت گوشی تلفن کاملا حس کردش گفت: اشکال نداره هرکی دوست داشت بیاد..مثل اینکه نمیشه من ها رو ما کرد ...و گوشی رو قطع کرد.
میتونستم درد عذاب آوری رو که توی دلش انداخته بودم کاملا حس کنم.نمیدونستم چکار باید بکنم......فقط تونستم به هرکی رسیدم بگم بیاد به خونه کسرا......و خدا رو شکر شب چله خونش پر شد از گرمی و مهربانی و صفا و صمیمیت اونائی که دوستش داشتن و به خاطرش اومدن.....چه صفائی داشت اون شب....یادش بخیر.