کسرا امروز کشته شد

 

... و کسرا امروز و امشب دوباره کشته شد......

....اینبار براستی از بین ما رفت......

....بدست کسانی که میپنداشتیم دوستش هستند.....

 دکتر شریعتی میگفت:

 انسان وقتی میمیرد که عقایدش را دفن کنند. امروز چنین شد.....نه با زور و نه با اسلحه.....با آرامش و بیخیالی و خودخواهی.......با لگد کوب کردن تفکرات کسرا......با له کردن عقایدش.....

کسرا و رنسانسی که در میان جماعت به وجود آورده بود مصلوب شد و از بین رفت.....دیگر کسی این سخن را که فلان کار را برای کسرا کردیم یا میکنیم را نخواهد پذیرفت......امروز آینه اهمیت دادن به نطرات و جایگاه دکتر کسرا وفاداری بود. و چه ناجوانمردانه به مسلخ میبرندش.

کسرا به راستی امروز درگذشت و به حقیقت از میان ما رفت....

کسرا را امروز کشتند....

کسرا امروز کشته شد......

مکان تالار ایرج.....ساعت ۵ عصر.

 

به کجا به کجا چنین شتابان....

حرفهای آرش مهربان چو از دل برآمده....لاچرم بر دل مینشیند....بخوانید و انصاف بدهید که کسرا چه میخواست و حال برایش چه میکنند .

به کجا به کجا چنین شتابان، گون از نسیم پرسید.
دل من گرفته زینجا، هوس سفر نداری ز غبار این بیابان؟
همه آرزویم اما چه کنم که بسته پایم، به کجا چنین شتابان؟
به هر آن کجا که باشد به جز این سرا سرایم.
سفرت بخیر اما، تو دوستی خدا را
چو از این کویر وحشت به سلامتی گذشتی به شکوفه ها به باران برسان سلام ما را.

هر وقت می خواست برود مسافرت همه کارهایش را با حوصله و دقت به من می گفت، تا چیزی از قلم نیفتد. این بار رفت پاریس تا هم خانواده اش را ببیند و هم عمل آنژیوگرافی انجام دهد. از آنجا با من تماس گرفت، نا آرام بود و این بخاطر استرس عمل، طبیعی بود. ولی یک چیز عجیب:

 کسرا می خواست برایم وصیت کند:

 از همه چیز گفت مثل همیشه دقیق، چه کسی در مراسمم صحبت کند و چه کسی حرف نزند. حتی اینکه کدام عکسش را در مراسم بگذارم و ...

 گفتم دکتر این حرفها چیه میزنی من ناراحت میشم. کسرا گفت نه آرش تو همه چیز من را می دانی و دوست دارم از وصیت من هم آگاه باشی.
ولی مطلبی که بسیار روی آن تاکید داشت گرفتن سالگرد تولدش بود. همان کاری که کسرا برای مادرش انجام داد یعنی گرفتن سالروز زایش نه سالروز مرگ.
خوب یادم هست دکتر کسرا وفاداری هر سال برای برگذاری بزرگداشت مادرشان بانو مهرانگیز و برگزار نکردن سالگرد درگذشت چقدر با دیگران بحث می کرد.

حق با کاوه برادر کسرا است، من کسرا نیستم، ما کسرا نیستیم! بله هیچ کس کسرا نیست.

خلاف جریان بودن، سنت شکن بودن و دهن بین نبودن و ... ما کسرا را آفرین می گفتیم برای انجام این کارها، ولی حال که نوبت به ما رسیده، نمی توانیم سالروز مرگ نگیریم چرا که مردم چه خواهند گفت! تازه این خوش بینانه  ترین دلیل هست.

بیایید کسرا را برای خودش دوست داشته باشیم نه برای ...


کسرا به من گفت، و من به شما: برای من سالروز مرگ برگذار نکنید.

آرش

میخواهند دوباره کسرا را بکشند.......

 

دیگر زمانی باقی نمانده .... دستان آشکاری سعی بر این دارند که میراث کسرا وفاداری را همچون وجود با برکتش در گور بنهاده و با شوق و پایکوبی خاک برروی آن بپاشند.

میگویند سنت است گرفتن سالگرد در گذشته....در روز وفات........... پس کسرا چه ؟؟؟

آری این سنت است ولی کسرا سنت شکنی کرد و همین انسانی که حال دم از سنت میزند چنان مجیز کسرا را میگفت که گویی خود تیری شده است برای سنت شکنی .... اما امروز میبینیم که همین آدم دم از سنت میزند.

وای بر ما

وای برما که چونان خود را گم کرده و اسیر تخیلات خود شده ایم که هیچ چیزی را به جر نوک دماغمان نمیتوانیم بیابیم و ببینیم.

عذاب وجدان بسار درد آور است و حال میبینم که یکی از کسانی که دچار این عذاب فراوان شده است برای سبکی خود دارد به این مراسم دامن میزند.

مجبورم برخی مطالب را بازگو کنم ....فقط گوشه ای....تا اگر نابخردان از خواب خرگوشی شان بیدار نشدند آنگاه به غایت همه چیز را بگویم که آنگاه دیگر شاید سنگ روی سنگ بند نماند.

کسرا در زمان حیاتش به بسیاری کمک نمود. دست خیلیها را گرفت ...اما همیشه از ناسپاسی و نمک نشناسی بسیاری دلش به درد میآمد و زجر میکشید تا بدانجا که این مطلب ورد زبانش بود که : اگر به غیر همکیش کمکی کنم تا آخر عمر سپاسم میگوید ( هرچند که نیازی ندارم ) ولی اگر به همکیش کمکی کنم به پای وظیفه میگذارند.

حال ای کسانی که میگوئید چرا؛ آرش؛ بدانید و بفهمید.

 بدانید آن زمان که همه به کسرا به عنوان بانکی مینگریستید برای ارضاء آمال خود ...بودند کسانی که کسرا را برای خودش دوست بدارند و نه برای جیبش.

فقط ۲ نمونه سربسته :

ایشان در زمان حیات کسرا با کمک مالی او توانستند بنگاه اقتصادی براه بیندازند که خدارا شکر سود آور شد اما ظاهراْ خلف وعده جزو درونی وجود همه ماست و پس از اتمام مهلت و در زمان باز گرداندن مبلغ داده شده به حکم قرض از سوی کسرا به وی .....بنای ناسازگاری گذاشته و هیچگاه آن را مسترد نکردند و پس از فوت کسرا سرمست از اینکه کسی ماجرا را نمیداند به استفاده از زمانی هائی که برای کسرا مراسمی بود مشغول شدند تا شاید کمی از بار عذاب وجدانی که شاید برایشان مستولی شده کم نمایند.

شخص دیگری که بسیار علاقه مند است از این فرصت سوء استفاده نماید و باز هم خود را به خاندان وفاداری بچسباند کسی است که دلخور است از اینکه چرا در مراسم سی روزه و سالگرد کسرا در یزد امکان اظهار وجود به حد کافی  ( احتمالا ۱۰ یا ۲۰ ساعت )‌ پیدا نکرده و برای این مراسم ثانیه شماری میکند تا خود را به عنوان یار سینه چاک کسرا به همه بشناساند.

حال خود ببینید که چه کسانی برای از بین بردن نام و خاطره و آموزه های کسرا تلاش میکنند. کسانی که دوستان شفیق دیروز بودند و دشمنان حریص امروز.

به خدا پناه میبرم و از خودش میخواهم که نسل تمام انسانهای دورو را از روی زمین برکند.

ایدون باد. 

به بهانه گذشت یکسال از رفتن مهربانترین استاد

 

از نوشتن مطلب قبلی  ( برای آنانکه نبودنشان بهتر از بودنشان است ) مدت زیادی میگذرد.

شاید سکوت من در این مدت فریادی بود که بسیاری شنیدند و بسیاری هم خود را به نشنیدن زدند. بودند مهربان دوستانی که در این مدت پای حرفهایم نشستند و با غم و اندوه من آشناتر شدند.

باید در مورد این مطلب نکاتی را یادآور کنم. من به واسطه برخورد و نشست و برخاست با موریانه هائی که عادت دارند به چوبهای مرغوب بچسبند و صبر کنند تا آن چوبها بلغزند تا جویدن را آغاز کنند مجبور به بیان حرفهائی شدم که برای خودم هم تلخی فراوان داشت.

در نزدیکی مراسم بزرگداشت نبودن یکساله کسرا که به درخواست و اعتقاد خود او در روز ولادتش شکل گرفت (‌که به دلیل پاره ای مشکلات به جای ۹ فروردین در ۱۲ فروردین انجام شد ) چیزهائی را دیدم که مرا برآن داشت تا به جهت هوشیاری مرده خوارانی که منتظرند تا جسدی را بیابند و از لاشه آن ارتزاق کنند و پاپس کشیدن اینان....مطالبی را هرچند در لفافه بیان کنم و بسیار مسرورم که اینقدر این حقیران ناچیز در بین مردم شناخته شده اند که با اندک اشارتی همگان متوجه آن افراد شدند و من در حیرتم که هنگامی که چنین فرهیخته گانی در قشر جوان مان هستند و به چشم خود میبینند رفتار زالو هائی که فقط علاقه به وصل شدن و مکیدن دارند...سکوت اختیار میکنند و میگذارند تا این افراد به دلخواه خود و به نام جماعت بهدین هر فعلی را که دوست دارند انجام بدهند.

پس از برگزاری مراسم کسرا که به هرحال به خاطر سریع السیر بودن اجرا و انجام هماهنگی های آن ممکن است دارای نواقصی هم بوده باشد ...کسانی که رفتند و دیدند....حس یک روز با کسرا بودن را لمس کردند و به برگزار کنند گان آن آفرین گفتند. بماند که برخی حسودان نیز که چشم دیدن نداشتند فقط نقصان ها را دیدند و بازگوکردند و می کنند.

 البته حساب مهربانانی که از سر دلسوزی کمی ها و کاستی ها را بیان میکردند از اینان کاملا جداست.

کاوه وفاداری...این بزرگ مردی که با قدرت تمام در برابر نبود کسرا توانست کمر راست کند و تمامی کار هارا مدیریت کند در کلام نافذش و متن پر محتوایش سخنانی را به زبان آورد که اگر شنونده به عمق مطالب توجه مینمود همانند کلاسی به تمام ....چیزهائی را می آموخت که کمتر کسی جرات بیانش را داشته است.همین جا باید بگویم که برادران و خواهر کسرا و بستگان ایشان در تمامی این یکسال باری را به دوش کشیدند و چنان به سلامت به سر منزل مقصود رهنمون ساختند که کمتر کسی تصورش را میکرد و صد سپاس بر آنان.

ولی اکنون

دردی کشنده تمامی وجودم را در برگرفته است.دردی که هرچه میخواهم فغان برآورم که ای مردم چه زود کسرا را و افکارش را و عقایدش را فراموش نمودید توانی در خود نمی بینم.

مرده پرستانی که در میان ما هستند ( که برخی از ایشان هم فقط در پی کسب سود در پی خاندان وفاداری می پلکند ) در پی آن هستند تا بر خلاف عقیده کسرا و مرام وی برای روز درگذشت کسرا مراسم بگیرند.

وای بر ما که هیچ نیاموختیم از کسرا وفاداری.

بدبختی اینست که اینها خود را شاگردان کسرا میدانند و مرید او

بدبختی این است که برای اینان کسرا پشیزی ارزش نداشته و فقط در پی مطرح نمودن خویش هستند

اینان اگر شاگرد و یا دوست کسرا بودند میدانستند که کسرا تا چه حد از بزرگداشت درگذشته در روز وفاتش متنفر و منزجر بود تا حدی که در آخرین مراسمی که کسرا در روز تولد مادر گرامیش برگزار نمود......یکی از  برادران خود را از بابت بیان برگزاری سالگرد مادرشان در روز در گذشتش نکوهش نمود.

همین آدمکهائی که در آخر برگزاری مراسم  سال مادر کسرا وفاداری در تالار ایرج به گفتن مجیز کسرا مشغول بودند .... که به به و چه چه که چه کار زیبائی کردی که برای سال مادرتان به جای روز وفات ........ روز تولد ایشان را مراسم گرفتی ....... اکنون دست به کار شده اند تا این میراث ارزشمند کسرا را نیز با دستان خود در گور بگذاشته و دفن کنند.

آخ که اگر کسرا بود خوب میدانست که با این ناچیز مردمان چگونه برخورد نماید.هرکسی که در این راه همراه و همراز شده....متاسفانه فقط و فقط سود خود را میبیند و بس.

اگر ملاک کسرا است و مانیز بهره گرفته و آزموده کلاس او هستیم پس چرا به قانون خودمان رای میدهیم و به خواست او احترام نمیکنیم ؟ و اگر هیچ نیازی به تمکین از عقاید او نمیبینیم پس چرا بیهوده سنگش را به سینه میزنیم؟؟؟؟؟؟؟

فکر میکنم هیچ کس به اندازه برادران و خواهر کسرا با این نظرات آشنا نبوده اند ...پس واجب است که ایشان ... کاوه مهربان....کارن بزرگوار .....گشتاسب قدرشناس و کاته این خواهر دوست داشتنی کسرا.... نگذارند که عده ای فقط و فقط به خاطر نفع شخصی شان از روز درگذشت کسرا بهره برداری نمایند.

و در انتها سخنی دارم با دوست و برادر بزرگتر و فرهیخته و دانشمندم سردبیر ۲ هفته نامه وزین امرداد:

بابک جان تو خود درس آموخته مکتب دکتر وفاداری بوده و هستی....زمانی که کودکانی چون من برای گذران زمان به منزل ایشان میرفتیم...تو جزو مفاخر جلسات وی بودی .... کمتر کسی را در جامعه جوان مان میشناسم که همچون تو این بار وزین علمی و درک اجتماعی را در وجود خود داشته باشد.

و من در عجبم که تو چرا در برابر این هوس نا به جا کوتاه آمدی و هم نوا شدی؟ تو کسی هستی که خوب میدانی میتوانی با صحبت و آوردن ادله کافی و بسیار .... هست را نیست نمائی.......پس چرا سکوت نمودی؟

.....امیدوارم در این زمان اندک باعث شادی روح شادروان کسرا وفاداری بشویم و نه موجب عذاب روح پاک و منزه اش....

ایدون باد