«جشن سده» ایرانیان در کوشک ورجاوند برگزار شد. زرتشتیان تهران با برپایی جشن سده، سالروز پیدایش و مهار آتش را بهدست بشر گرامی داشتند.
به گزارش ایسنا، در این مراسم که عصر روز گذشته در کوشک ورجاوند برگزار شد، ابتدا موبد کوروش نیکنام، نماینده زرتشتیان در مجلس شورای اسلامی، با خیر مقدم به حاضران، سده را یک جشن ملی و کهن دانست.
در ادامه، سردار شعبانی، جانشین فرمانده نیروی انتظامی تهران، اظهار داشت: امیدوارم ایرانی در مملکت خود از آنچه که خوب و زیبا است، دفاع کند و ما هم بتوانیم به وظیفه خود که همان حفظ آرامش بین آحاد مردم است، عمل کنیم.
میرجلالالدین کزازی، استاد دانشگاه، نیز در سخنانی گفت: فرهنگ ایرانی بزرگترین گنجینهای است که ما از ان برخورداریم و به آن افتخار میکنیم.
در پایان این مراسم از دکتر شهریاری بهعنوان چهره ماندگار زرتشتیان تقدیر شد.
در این جشن، گروه موسیقی نیروی انتظامی چند قطعه موسیقی اجرا کردند.
پس از اوستاخوانی و پیش از روشن کردن آتش، هفت دختر و پسر در حالی که لالههای آتش و ساقههای ”برسم” در دست و لباسهای سفیدی بر تن داشتند، به همراه هفت موبد که آنها نیز سفیدپوش بودند، به سمت رشته هیزم که قطری در حدود شش متر داشت، رفتند.
«هفت» عددی مقدس و یادآور هفت گام عرفانی در فرهنگ زرتشت است و به همین دلیل هفت موبد به همراه هفت لاله، آتش جشن سده را روشن میکنند. همچنین ساقههای برسم، ساقههای خوشبویی هستند که علاوه بر اینکه برای روشن کردن هیزمها به کار میآیند، سبب خوشبو شدن هوا نیز میشوند.
پس از آنکه گروه همراهیکننده آتش به محل هیزمها رسیدند، موبدها دور پشته هیزم چرخیدند و سپس با همراهی یک دختر یا پسر لاله به دست، در هفت نقطه مستقر شدند و با شاخههای برسم هیزمها را آتش زدند. بهتدریج که ارتفاع شعلههای آتش افزایش مییافت، برخی از مردم در حالی که چشم به آتش داشتند، دست به نیایش برداشتند.
وقتی کمی از گرمای شعلههای آتش کم شد، موبدان پشت سر نوازندگان بار دیگر دور آتش چرخیدند و از محوطه خارج شدند.
به این ترتیب، ایرانیان که تولد خورشید را در شب یلدا، یعنی اول دیماه جشن گرفته بودند، مراسم چله مهر را نیز در دهم بهمن برگزار کردند و با خاموش شدن آتش جشن سده، در انتظار آمدن جشن باستانی و ملی خود یعنی «نوروز» هستند.
|
یک میهمانی کوچک .....
یک دور هم جمع شدن دوستانه که بعد از عروسی یکی از دوستانمان روی داد....
و باز هم یاد کسرا با ما بود.......
گوئی خود اوهم حضور داشت در جشن کوچکمان.
در همان شامگاه گرم دوستانه که در دل یکی از شبهای سرد زمستان از اواخر دیماه،که سیاهی شب خرامان خرامان راه خود را برای رسیدن به سپیده صبح طی میکرد، تصمیم گرفتیم به یادش ادای دینی کنیم.
هرچند ناچیز ....
هرچند کوچک...
برای زنده نگه داشتن نامی که همیشه زنده خواهد بود....چه ما و چه نزدیکترانش باشیم....... چه نباشیم.
چه کاری به یادش و برایش بکنیم، چه سرمان را در برف بیخیالی فروبرده و هیچ نکنیم...
و تصمیم گرفته شد.....
جمعه اول هر ماه.....
در کنار زیارتگاه پیر و دلنشینمان ....
گرد هم آئیم و به یادش نماز بخوانیم.....
دعا کنیم برای شادی روحش که شاد بود با شادی تمام جوانان پرشور این سرزمین......
و آشی می پزیم با دستان مهربانمان...... که مهرورزی را از او آموختیم.....و آموختیم که بدون داشتن چشم داشتی مهربورزیم و بخشش کنیم....
و چه زیبابود اولین آن....
که در بامداد هفتم بهمن ماه، دوستدارانش آمدند و کردند آنچه را که بایسته اش بود....
و همه چه شاد رفتند از این مردانگی و یکدلی.....
و همه چه غمگین رفتند از یادآوری نبودنش....
پروردگارا،یاریمان کن که بتوانیم ادامه اش بدهیم و هیچ گاه فراموش نکنیم مهربانی هایش را ... و دستگیری هایش را....... و بودنش را در نبودنش....
جایتان سبز ........
وعده دیدار پنجم اسفندماه....