مانتره امسال برگزار شد.شاید غریبانه تر از پارسال.
غریبانه نه به علت کمی آمدن همکیشان زرتشتی (که دیگر داریم به آن عادت میکنیم ) بلکه به دلیل اینکه بزرگتر های جامعه زرتشتی با علم به اینکه مانتره از هر رقص و ساز و آواز و پایکوبی مهمتر و ارجع تر است با بیرحمی بسیار در مهمترین روز مانتره که میتوانست آدریان را میهمان خیل زیادی از جوانان مانده در کشور بنماید علاقه به کسب مال و بی توجهی به باروری ذهن و روح و جان جوانان زرتشتی و تکیه بر اختلافات نهفته داخلی باعث شد تا همچنان مانتره غریبانه به کار خود پایان بدهد.
امسال بغضی فروخفته نیز در گلوی کسانی که به نظاره داوری های مانتره نشسته بودند نیز کاملا به چشم میخورد...بغضی که به خاطر یادآوری خاطره نبودن از دست رفته ای که جایش نه تنها در بین داوران مانتره بلکه در بین تمامی جمع زرتشتی کاملا احساس میگردد....
شادروان کسرا وفاداری امسال هم در میان داوران مانتره نبود و جای خالی او کاملا احساس میشد.
به قول رامین بامسی (دبیر کانون دانشجویان ) در مصاحبه ای که با اشکان خسرو پور ( خبرنگار امرداد ) که دل پری از نامهربانی بزرگترهائی داشت که همچنان ناهمربانند: به نظر میرسد جانب فرهنگ را گرفتن و پشتیبانی از آن مهمتر باشد تا یک شب را به شادی و پایکوبی گذراندن.
این روزها یادآوری نبودن کسرا هست.
شاید به قول بعضی ها ننوشتن اینجا از نوشتن در باره نبود کسرا بهتر یاشه.ولی هرچند دیر به دیر اما سعی میکنم تا هر زمان که برسم قلمی رو به یاد اون بزرگوار در اینجا بزنم.
مراسم روز تولدش که به نقل کسانی که حضور داشتند چنان مناسب شان کسرا نبود.....شاید سال دگر....و شاید مراسم سالمرگ اون روانشاد.....
به یاد این روزها.....روحش شاد و آمرزیده باد.
ایدون باد.
ناپلئون بناپارت گفته است:
در دنیا فقط از یک چیز باید ترسید و آن خود ترس است .
اولین شرط توفیق شهامت و بی باکی است .
نایاب ترین چیزها در جهان دوست صمیمی است .
دردها و رنج ها فکر انسان را قوی می سازد
کسانی که روح نامید دارند مقصرترین مردم هستند.
کسی که می ترسد شکست بخورد حتما شکست خواهد خورد.
یک روز زندگی پر غوغا و در شهرت و افتخار بهتر از صد سال گمنامی است.
پیروزی یعنی خواستن .
عشق گوهری است گرانبها ، اگر با عفت توام باشد.
عفت در زن مانند شجاعت است در مرد ، من از مرد ترسو همچنان متنفرم که از زن نانجیب
فداکاری در راه وطن از همه فضایل باارزشتر است.
داشتم فکر میکردم این حرفای ناپلئون چقدر شبیه حرفای کسرا هست....یا نه ....حرفای کسرا چقدر شبیه حرفای ناپلئون بود..... شباهتشونم ابنه که هردوشون دستشون از این دنیا کوتاهه.........مخصوصا کسرا.....که نیست ببینه بدجوری دارن خورد خورد فراموشش میکنن.
یه سری از آدما یا واسه خودشون ازش مایه میزارن.....یا سوء استفاده میکنن.....راستی یه سوال:
میگن قراره در غیاب خانواده کسرا.....براش مراسم بگیرن....تو یزد......کیا؟ درست نمیدونم.....فقط یه چیز خیلی آزارم میده..اونم اینکه واسه آدم بردن به یزد....قول برپائی بزم شب و مراسمی از این دست چقدر میتونه جواب گو باشه؟ یعنی ۲ تا اتوبوس پر کردن و بردن خیلی راحت نیست که ادم مثل آب خوردن قولشو میده......یا شایدم باشه...... نمیدونم.
در هر حال دوستانی که میخوان این کار روبکنن امیدوارم به خاطر کسرا مراقب باشن که یه وقت چیزی فدای چیز دیگه ای نشه یا اگرم میشه..ارزشش و داشته باشه.......اصول و قوائد کسرا یادمون نره..... یادمون نره که چی بودیم.......الان چی هستیم......
یه سوال دیگه هم که واسم خیلی جالبه سیستم مدیریت هیاتی هست که دوست دارم یه زمانی به اون بپردازم.سیستمی که برخی از دوستانی که میخوان تو یزد برنامه برپا کنن سایقه اونو خیلی خوب دارن.این سیستم میگه: وعده بده....قول بده.....بدون برنامه ریزی آدم جمع کن....بعد بزار خودشون گلیمشونو از آب بکشن بیرون. به همین راحتی.
امیدوارم مراسمی که برای کسرا برگزار میشه هم در شان اون باشه و هم برگزار کننده ها دلیل خوبی برای نبودن خانواده کسرا در این مراسم که در نبودشون داره برگزار میشه واسه مردم داشته باشن.
یه چیز دیگه....اگه گفتن یه چیزی هم قراره افتتاح بشه.......ولی راستش قرار نیست.....البته اگه حرفای برادرای کسرا دوباره عوض نشه.....منظورم افتتاح خانه یزد کوچکه......
و در آخر اینکه:
واسه روز درگذشت کسرا......روز از بین ما رفتنش همه هستن.......مثل اینکه نبودنا فقط واسه ولادته........ اگه شد روز تولدش تو تهران دوستاش دور هم جمع میشن.....به یاد کسرا و برای کسرا...... و نه برای چیزای دیگه....
شاد باشید.
جمعه شبها شاید برای بسیاری دلگیرانه سپری شود.جمعه ها از بسیاری وقت پیش چنین بود.بی انصافی است اگر از جمعه های شیرین هم سخنی نگویم ولی اگر بخواهم عادلانه قضاوت کنم.....بسیار کم بودند.
در سخن قبل از کسرا گفتم و از سال جدید و دعای سر سفره هفت سین.....از خواهش دل برای دیدن دوباره اش و سخن عقل که: یافت می نشود......گشته ایم ما.
سال گذشته....در همین وقتها.... جنب و جوشی عجیب من و آرش و سیامک و پانته آ و اردشیر و آناهیتاو سیسان و ........کاوه و کارن و ...... همه و همه را در برگرفته بود تا شاید بتوانیم با یاری یکدگر مراسمی را در خور آن بزرگ مرد در بنائی که با هوش و خرد کسرا در یزد از ویرانی نجات یافته بود برگزار کنیم....
هرچند که من ناچیزترین سهم را داشتم و در واقع هیچ نداشتم و زحمات به گردن دیگر همیاران بود.
مراسم به هرنحو و با همه کمی ها و کاستی ها برگزار شد.بسیاری به انجام آن خرده گرفتند و بسیاری نیز زبان به تمجید گشودند.غرض پاس داشت یاد کسرا بود و طلب آمرزش برای روح بزرگش در سالروز ولادتش و دور هم بودنی که او دوست میداشت و همیشه تاکیدش میکرد.
بسیاری منتظر بودند که پس از آن برنامه همان کسانی که برگزار کننده بودند دوباره گرد هم جمع شوند و با بررسی آنچه رفت سعی کنند در سال بعد برنامه ای منظم تر و بهتر بنا کنند که آنچه از زبان کاوه و کارن بر دلمان جاری شده بود مبنی بر اجرای هر ساله یادبود کسرا در زادروزش شادمان کرد و دلخوش....اما....................اما در طول سال اشارت هائی شد.....حرفهائی زده شد......و گاهی نیز فراموش شد..
تا هفته گذشته که گفته شد مراسمی هست....اما...........دیشب از همه جمعه ها دلگیر تر بود........و یک پیغام :
بدلیل عدم حضور براران وفاداری امسال مراسمی برای کسرا برگزار نمیگردد.
هنگام تحویل سال.........در کنار سفره هفت سین.......یادش کنید.....دلش و روحش شادترین لحظات را تجربه میکند......و به همین نیز قانع است..... فکر میکنم که باشد.
دوباره رسیدیم به اسفند ماه.
یه سال دیگم داره کم کم و به سرعت تموم میشه.
دوباره داره بهار میاد.....بوی سبزه...بوی خوش یاس....عطر افشانی گل شب بو.....همیشه بهارای تو باغچه......نسترن و سه نوبر.....ماهی قرمزای توی تنگ پراز آب....سفره هفت سین.....
دوباره ها و دوباره ها......پاس داشتن سنت ها و داشته ها....تبریک گفتنا و عیدی دادنا...
و....
و به یاد افتادن اینکه امسال چه عزیزائی پای سفره هفت سین و وقت تحویل سال پیشمون نیستن.
اونائی که رفتن پیش خدا......همشون آمرزیده باشن......همه اونائی هم که رفتن خارجه......خدا به همراهشون باشه....
اسفند ماه که تموم میشد...یعنی وقتی داشتیم به آخراش میرسیدیم به یادمون می اومد که تو همون تعطیلیای فروردین...قبل سیزده بدر یه مهمونی داریم.....یه جشن.....یه تولد........تولد یه نیک مرد..... تولد کسرا.
خوب یادمه یه سال نتونسته بود بره فرانسه پیش بچه هاش....آخه میگفت وقتی سال تحویل میشه آدم باید پیش خونوادش باشه....داداشا هم رفته بودن......اون سال هنوز تو همون باغ قدیمی خودش زندگی میکرد.....هنوز جریانات خونه یزد پیش نیومده بود.
شب ۲۷ اسفند.......عصری زنگ زده بود که برم سراغش.....وقتی رسیدم..شال و کلاه کرد و راه افتادیم رفتیم سمت تجریش.....نرسیده به میدون پیچیدیم توی یه کوچه که سراشیبی خیلی بدی داشت....منم هنوز دست فرمونی نداشتم ( البته حالا هم تعریفی نیست :) با ماشین خودش بودیم....چند بار نزدیک بود بزنم به در و دیوار ......اونم با همون حال همیشگیش که دوست داشت در عین مهربونی مثل یه معلم جدی به همه کار یاد بده و ایراداتشونو بگه داشت راهنمائیم میکرد که تصادف نکنم...
جلوی یه خونه که درش به یه باغ باز میشد گفت ماشین رو پارک کنم.رفت تو و درب رو باز کرد.منم رفتم داخل خونه....یه خونه بزرگ با کلی چیزای قشنگ و قدیمی.........
نفهمیدم خونه کی بود.....یعنی عادت نداشتم تا خوش چیزی بهم نگه سوالی ازش بپرسم.....یه سری وسایل میخواست....بعدم رفتیم تو پارکینگ..... یه پژو ۲۰۶ سفید اونجا بود. اونو برداشتیم و برگشتیم خونش.......شام رو با هم خوردیم.....دلش از همه پر بود.....از آدمائی که تنهاش گذاشتن.....از دوستانی که نبودن......نه که من خیلی پیشش میرفتم...نه....ولی خوب شاید حکایت لنگه کفش بودم....شایدم نه......نمیدونم.....
بیشتر دلتنگ خونوادش بود و مدام میگفت وقتی سال تحویل میشه باید همه دور هم باشن.........و گفت امسال میرم پیش بانو......
اونائی که کسرا رو میشناسن حتما بانو رو هم میشناسن.........یه مادر مهربون و آروم...با صفا و بی شیله پیله ....و چقدر کسرا رو دوست داشت.....
کسرا کار خودشو کرد.....۲۸ اسفند بلیط اتوبوس جور کرد......رسوندمش ترمینال بیهقی....... و رفت.......
هنوز تصویر دست تکوندادناش از پشت شیشه اتویوس و لبخند همیشه به لبش جلوی چشمامه.......یادش بخیر......
تولد کسرا........خیلی فرقی نداره که ۹ فروردین یا ۱۲ فروردین......مهم اینکه یادمون باشه که اون کی بود....چه کرد.....و چه ها میخواست انجام بده......یادمون نره که درقبالش چه ها کردیم و چه ها نکردیم.......یادمون باشه اگه سنگی رو به سینه میزنیم به یادمون بیاریم که روز آخرتی هم هست که باید جواب دروغ و دغل و راست و درستمونو بدیم.
قراره امسال هم توی یزد و در منزلی که یادگار کسرا هست مثل پارسال مراسمی به یادبود کسرا برگزار بشه.....اگه رفتین که هیچ....اگه نشد برین........لااقل موقع تحویل سال..به یاد اونم باشین......یه خدا بیامرزی از ته دل...............جای دوری نمیره.....میرسه بهش.....
فعلا همین.
شاد باشید و ماندگار......
امروز جشن اسفندگان است.جشن مهر و عشق و دوستی .امروز برتمامی مادران و دختران ایران زمین فرخنده باد.دوستی مطلبی را برایم فرستاد که شما رو در خواندن آن شریک میکنم.
زمان درازی است که ذهن من، روی این مدار اندیشه می کند که چگونه می شود کشوری چون ایران با آن فرهنگ گوهرآفرین که زلالی الماسش چشمهای جهانیان را خیره کرده است و سراسر ایاّمش در زمان باستان بر بستر شاد خوانی و شادگویی و شاد رقصی، سفره شادمانی پهن کرده بود و غم را در سرسرای کاشانه شان مکانی نبوده است و حتی در مرگ عزیزان از دست رفته خود لباس سفید می پوشیدند وباور داشتند که شادی فرو خفته درعزیز از دست رفته را بایستی در زنده گان شکوفا کرد، جشنی بنام عشّاق نداشته باشند؟
ملتی که جشن های ملی و فراملی اش چون نوروز، مهرگان و سده و.....قدمتش به هزاران سال می رسد و هر روز از ماهشان را که با نام روز یکی می شد، جشن می گرفتند، آیا پذیرفتنی است جشنی را بنام عشق اجرا نکنند؟در حالی که هر جشنی حکایت از شادی و شادمانی می کند که سرلوحه اش عشق و دلدادگی و دلباختگی است.
ملتی که پیامبر خردش اشو زرتشت با پیام گوهرین وجاودانه اش گفتار نیک، کردار نیک و پندار نیک را عالم گیر کرده است که از آن پیامها چیزی جز عشق نمی چکد آیا می شود قبول کرد که روزی را بنام عشق در تاریخ خود نداشته باشند؟ملتی که سرزمینش رستنگاه گل سرخ و لاله و شقایق است و گلاب گل سرخ قمصرش، قمزها و قر کمرها را در شادمانی نشاط انگیز سرور سبز جشن ها و اعیاد، گلاب باران می کند، آیا سزاوار است که جشنی بنام عشق نداشته باشد در حالی که گل سرخ، سمبل عشق آتشین است.
آخر چطور ممکن است کشورهای نوبنیاد از نظر تاریخی در مقایسه با تاریخ ایران که بسیاری از اعیاد ایرانی را وارد تقویم خود کرده اند، جشنی بنام عشق داشته باشند اما میعادگاه جشن های سالار جهانی که لبریز از عشق و شیدایی است، جشنی بنام عشق نداشته باشد؟
از طرف دیگر از یاد نبریم که تازش تازیان به ایران و پس از آن حمله و هجوم اقوام وحشی و بیابانگرد ترک و تاتار که با شهرنشینی میانه ای نداشتند، بر فرهنگ وتمدن شهرنشینی تاختند و بی شمار آثار فرهنگی و تمدنی را یا نابود کردند و یا در حریق آتش سوزانند و به جای آن فرهنگ بیابان گردی خود را رواج دادند.فهمیدن این موضوع سخت نخواهد بود که امروز بسیاری از اعیاد، جشن و سرور، شادی و شادمانی و نشاط و رقص و پایکوبی نیاکانمان،از دیده و سفره شادمانی ما پنهان مانده اند که تا دیروز جشن های بزرگ و فراملی مهرگان و سده نیز، چنین سرنوشتی داشتند.
اما چندی است که این اعیاد به همّت زنان و مردان پاک سرشت و فرهنگ دوست، از زیر آوارهای قرون اعصار بیرون کشیده شده و پای در خانه ها، معابر، بامها و شهرها و روستاها گذاشته و شادی و شادمانی و شادخوانی را سفره شادخواری زینت گسترده است.
بر کسی پوشیده نیست که امروز یکی از بزرگترین عید جهانی " تولد مسیح " است که علاقه مندانش در سراسر جهان با شکوه هر چه تمامتر آن را برگزار می کنند. غافل از اینکه بدانند، چنین روزی، روز تولد عیسی مسیح نیست و هنوز هم به درستی معلوم نشده است که عیسی مسیح در چه روزی از سال به دنیا آمده است.به عبارت دیگر روز ۲۵ دسامبر، روز واقعی زاده شدن عیسی مسیح نیست، بلکه روز تولد میترا یا مهر است.تا امروز هم، محققین جهان مسیحیت و غیره نتوانستند تاریخِ دقیق تولد مسیح را پیدا کنند. دلیل اینکه روز تولد میترا را برای زادروز عیسی مسیح انتخاب کردند، دلیلی است تاریخی که آئین میترائیسم، قبل از ظهور مسیح و حتی تا سال ۳۵۴ میلادی آئین غالب امپراتوری رم بود. استیلای کیش میترا در امپراتوری رم، چهار قرن تمام ادامه یافت تا اینکه کنستانتین امپراتور رم، آیین مسیحت را به عنوان کیش رسمی امپراتوری اعلام کرد و از آن پس مخالفت با آیین میترایی شروع شد.
اما این کیش جدید نتوانست حتی با حمایت امپراتوری بر نفوذ چهارصد ساله میترائیسم خاتمه دهد و در نهایت کوشید به جای جنگیدن با این کیش، با آن به تعامل و همزیستی روی آورد. به همین منظور به جای تدوین سالروزها و سنتهای جدید، کوشید همان سالروزها و سنت های شناخته شده و آشنای میترایی را به مسیحیت منتقل کند که معروفترین آنها تعیین روز تولد عیسی مسیح در ۲۵ دسامبر است. و این همان روزی است که از صدها سال پیش از آن به عنوان روز تولد مهر ( خورشید ) در امپراتوری رم جشن گرفته می شد.
همین سازشکاری در مورد روز مقدس مسیحیت ( یکشنبه ) صورت گرفت که قبلاً روز مقدس میترا ( مهر ) بود و به همین مناسبت روز خورشید نامیده می شد که هنوز هم عنوان روز خورشید را در زبان آلمانی و انگلیسی تحت نام " زون تاگ " و " سان دی " حفظ کرده است.
همه این مقدمه چینی ها را انجام دادم تا یکی از جشن هایی که از حافظه تاریخی ملت ایران پاک شده بود از زیر آوار بیرون بکشم.
بی گمان فرهنگ گوهر آفرین و سنن سالار ملی ملت ایران، سرشار است از جشن و سرور و شادمانی و شاد خواری و شادخوانی و شاد گویی و شاد رقصی زیرا ایرانیان در هرماه، یک روز را به مناسبت هم نام شدن با ماه، جشن می گرفتند و شادی و شادمانی می کردند.
نام این جشن ها، در تاریخ ایرانیان فروردین گان، اردیبهشت گان، خردادگان، تیرگان، امردادگان، شهریورگان، مهرگان، آبانگان، آذرگان، دیگان، بهمن گان و اسفندگان ثبت شده است.
گذشته از این، در عهد نیاکانمان در ایران باستان، هر روزی از ماه نامی داشت.به عنوان مثال روز اول هر ماه بنام اهورا مزدا بود، روز دوم بنام بهمن یا سرشت وخرد پاک نام داشت، روز سوم بنام اردیبهشت یعنی سمبل پاکی و راستی و زلالی خرد وجان ودل بود، روز چهارم بنام شهریور، نماد فرمانروایی، پادشاهی ودادگری بود علیه بیداد، روز پنجم بنام زمین یا سپندارمذ بود که به عبارتی بناو روزعشق درفرهنگ نیاکانمان ثبت شد زیرا زمین سمبل زایش و فروتنی و عشق، تمامی زیباییها خود را بی هیچ توقعی تقدیم پاره های تن خود می کند تا تمامی طول عمرشان را بهره ای به کام و جان نوش کنند.
گلها این سمبل و نماد زیبایی و تماشایی طبیعت زمینی و امروز سمبل عشق و عروسی و شادمانی و جشن ها و اعیاد، همگی هدایای زمین است به انسان که عشق بورزیم به زندگی و دوست بداریم یکدیگر را چون گلها.
بنابراین زمین این مادر آفریده های طبیعت که این چنین همه پاره های جگرش را جهت خشنودی و خوشحالی ما در طبق اخلاص بخشیده است جای دارد که یک روز در سال را بنام سپندارمذ یا روز ارزانی عشق زمینی جشن بگیریم.جشنی که نیاکانمان آن را در دل و جان خود، با تمامی وجود گرامی می داشتند و در چنین روزی به یکدیگر هدیه می دادند.
این جشن در آن دوران باستان روز پنجم اسفندماه برگزار می شد زیرا نیاکانمان سال را به ۱۲ ماه و هر ماه را به سی روز تقسیم می کردند اما به دلیل تغییراتی در تقویم سال وماه، در دوره جدیدتر، روز سپندارمذ بر حسب تقویم جدید برابر است با ۲۹ بهمن ماه امروزی.
ایرانیان باستان این جشن را روز پنجم اسفند ماه تحت نام اسفندگان برگزار می کردند زیرا در این روز نام روز با نام ماه یکی می شد.
دلیل اینکه این جشن را جشن زن هم گفته اند،این است که هم زمین وهم زن سمبل بارداری، باروری وزایش هستند.
ابوریحان بیرونی می نویسد:
" اسفندارمذ فرشته موکل بر زمین است و نیز زنهای عفیف رستگار و شوهردوست و خیرخواه...در زمان گذشته بویژه این روز، عید زنان بوده است و در این عید مردان به زنان بخشش می نمودند وهنوز این رسم در اصفهان ودیگر شهرهای پهله ( شهرهای ناحیه مرکزی و غرب ایرا ن) باقی مانده است "
همچنین ادامه می دهد:
" که در این روز زنان بر تخت پادشاهی فرمان می رانند، همه کارها نیز بدست مردان و پسران انجام می گرفت "
اهمیت این موضوع امروز نیاز جان همه جانان وعاشقان فرهنگ و سنن شادی آفرین ایران است که هریک به فراخور حال و توان خود به تاریخ خود رجوع کند و با همّتی بی همتا آن سنن و فرهنگ شادمانی گستر نیاکانمان را از زیر خروارها خرافات و جهل و جنون بیرون آورند.
هر چند امروز به شکل گسترده ای روز ۲۵ بهمن ماه برابر ۱۴ فوریه روز عشاق در مغرب زمین ثبت شده است اما برای ما ایرانیان روز واقعی عشق روز ۲۹ بهمن ماه برابر ۱۸ فوریه است.
روزی که چندین سده قبل از والنتاین امروزی در سراسر پهن دشت بی کران سرای ایران، کران تا کران بنام روز سپندارمذ یعنی روز نماد عشق به زمین و زن، جشن گرفته می شد.
هرچند عمل انسانی والنتیوس، کشیش رومی در زمان امپراتورِ سخت گیر و دیوانه ای بنام کلودیوس جهت جاری کردن خطبه عقد بین سربازان از ازدواج محروم شده قابل قدردانی است و عاقبت جانش را در زندان کلودیس بواسطه عاشق دختر زندانبان شدن از دست داد اما این اتفاق تاریخی می تواند فقط برای غربیها که تاریخشان در قیاس با تاریخ کهن ایران تهی از جشن و سرور و سروری وسرفرازی است، حائز اهمیت باشد. زیرا عشقی که والنتیوس جانش را پی آن ازدست داد جزئی از عشقی است که نیاکانمان نسبت به سمبل بارداری و زایش طبیعت و به تبع آن زن ابراز می داشتند.
پس بیاییم مانند نورور و مهرگان و سده و چهارشنبه سوری و سیزده بدر، جشن اسفندگان را که جشن عشق به زمین و زن است این سمبلهای بی همتای زایش و بارداری و باروری را به بزرگی آنها جشن بگیریم و به شادمانی آنها شادمان تر، شادی و شادگویی و شادخوانی و شادخواری کنیم.سمبل های زیبایی طبیعت را به سمبل های زایش و بارداری انسان هدیه کنیم و سراپای وجودشان را گل افشان نماییم.
فروزان باد روز عشق به زمین و زن! سمبل های بی همتای زایش، بارداری و باروری در هر خانه و کاشانه ای.