ابری نیست بادی نیست می نشینم لب حوض، گردش ماهی ها، روشنی، من، گل، آب پاکی خوشه ی زیست.
مادرم ریحان می چیند. نان و ریحان و پنیر، آسمان بی ابر، اطلسی هایی تر.
رستگاری نزدیک، لای گل های حیاط.
نور در کاسه ی مس، چه نوازش ها می ریزد! نردبان از سر دیوار بلند، صبح را روی زمین می آرد. پشت لبخندی پنهان هرچیز،روزنی دارد دیوار زمان، که ازآن، چهره ی من پیداست.
چیزهایی هست که نمی دانم.می دانم، سبزه ای را بکنم خواهد مرد.
می روم بالا تا اوج. من پر از بال و پرم.راه می بینم در ظلمت، من پر از فانوسم.
من پر از نورم و شن و پر از دار و درخت. پرم از راه. از پل، از رود، از موج.
پرم از سایه ی برگی در آب،
چه درونم تنهاست.
ادامه...
درد مشترک داریم هم میهنان برای ساختن دوباره ایران و بازگشت به فر و شکوه دیرینه بیایید به هم بپیوندیم و با خرد و اندیشه به جنگ سیاهی ها برویم باشگاه اندیشه ایرانی دریچه نو برای دیدن زیبایی های گیتی بروی شما می گشاید و دستان پر مهر شما را برای یاری می فشارد. از اینکه تارنگار ما را می بینید و در تارنگار خود آدرس ما را می نویسید سپاسگذاریم
۵۶
چهارشنبه 29 فروردین‌ماه سال 1386 ساعت 10:41 ب.ظ
نسلیت می گم به خاطر سد سیوند
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
درد مشترک داریم هم میهنان
برای ساختن دوباره ایران و بازگشت به فر و شکوه دیرینه بیایید به هم بپیوندیم و با خرد و اندیشه به جنگ سیاهی ها برویم
باشگاه اندیشه ایرانی دریچه نو برای دیدن زیبایی های گیتی بروی شما می گشاید و دستان پر مهر شما را برای یاری می فشارد.
از اینکه تارنگار ما را می بینید و در تارنگار خود آدرس ما را می نویسید سپاسگذاریم
نسلیت می گم به خاطر سد سیوند