بعد از کلی وقت، زمانی شد که دوباره چند خطی را در اینجا بنگارم .
اما افسوس که خوش خبر نیستم.
گوئی برای کسرا و خانواده و دوستانش زمان غم پایان ناپذیر است، هر چند که کسرا برابر بود با شادی و شعف و نگرانی ها و غم و اندوهش را شاید آنانی که نزدیکترش بودند میدیدند و احساس میکردند.
باری...
دو روز پیش در سوگ برادر همسر کاوه، برادر کسرا نشستیم.
روحش شاد، به شادی همان چهره ای که داشت و با وجود رنج و بیماری که در درونش با آن میجنگید، لبخند ازگوشه لبانش پاک نمیشد.
به بهرخ و کاوه تسلیت میگوئیم، هرچند که در آئین ما، تسلیت و لباس سیاه معنائی ندارد، چون آنکه برای ما، مرگ راهیست برای بازگشت به اصل خویش در کنار پروردگارمان.
روحش شاد و قرین رحمت پروردگار .
ایدون باد
نمیدونم چرا اجازه درج ادامه نظرم برای مطلب بالا رو نداشتم.
خواستم بگم که اسفندیار جون خیلی فراموشکار شدی....
من دقیقا یادمه که کسرا از مخالفان سرسخت مطلب ازدواج با غیر بود. فکر نمیکنی با این کارها و حرفهات روح کسرا رو ناراحت میکنی؟
من یک ماه پیش خواب کسرا رو دیدم که برات هم تعریف کردم. . . ولی نمیدونستم تابیرش به خودت برمیگرده.
در خوابم رفته بودم خونه کسرا و خونش از اسباب و اساسیه قدیمی که جمع کرده بود خالی بود. کسرا اومد کنارم دستشو انداخت روی شونم و خیلی ناراحت گفت: «دیدی شهرام؟ دیدی همه چیزامو فروختند؟ حتی نمک هام رو هم فروختند...»
میبینم که نمک خوردید و نمک دون رو شکستید و نمکهای درونش رو هم خیلی ارزون دارید میفروشید.
روح کسرا میدونه که راست میگم. من بیش از حد کسرا رو میفهمیدم و خودم هم خیلی خیلی شبیه او هستم و هیچ وقت به خاطر شیرینی دورش نچرخیدم. (منظورمو که میفهمی؟) و مثل کسرا فقط از خدا میترسم و از دشمنان به ظاهر دوست کسرا متنفرم. چیزی که خود کسرا هم دیر فهمید.
دوست عزیزم. امیدوارم این حرفهام در دوستی ما تاثیر منفی نگذاره. و امیدوارم کمی به خودتون بیایید . چون روح کسرا ازتون ناراحته... چون من خیلی کسرا رو دوست داشتم اینو خوب احساس میکنم ....
پیشنهاد میکنم به جای این سم پاشیها کمک کن تا یادگار دوست داران سایت یتا اهو که کسرا هم جزوی از ما بود ارزون فروخته نشه.
ایدون باد.