اگـــــر تـــو عاشقی غم را رهــــــا کن | عـــروسی بین و مـــاتم را رهــا کــــن |
تو دریـــا باش و کشتـــی را برانــــداز | تو عالـــم باش و عالـــــم را رهــا کـن |
چـــو آدم توبـــه کن وارو بـــــه جنـت | چـــــه وزندان آدم را رهــــــــا کــــن |
بـــرابـــر چرخ چــون عیســی مریــم | خــــر عیسی مـــریم را رهــــــا کــن |
وگـــر در عشق یوسف کف بریـــــدی | همـــو را گیر و مرهم را رها کــــــن |
خیــــال و خواب درهم را رهـــا کـــن | وگــر بیدار کــردت زلــف درهـــــــم |
نفخت فیه من روحــی رسیــــــده ست | غم بیش و غــــم کـــم را رهـــــا کـــن |
مسلم کـــن دل از هستــــــی مسلــــــم | امیـــــد نــامسلــم را رهــــــــــا کــــن |
بگیـــــر ای شیــرزاده خــوی شیــران | سگـــــان نـــا معلــم را رهـــــا کــــن |
حریصـــان را جگــرخون بین وگرگین | گـــــر وناسور محکم را رهــــا کـــن |
بـــرآن آرد تــــو را حرص چــو آزر | کـــه ابراهیــم ادهـــــم را رهـــا کــن |
خمش زان نـــــوع کوته کن سخن را | کــه الله گـــو اعلــم را رهـــــــا کــن |
چـــو طالع گشت شمس الـــدین تبریز | جهــــــان تنگ مظلـــم را رهــا کــن |
استاد ایران شناسی ما کسرا وفاداری را به قتل رسانیدتد. نه او از بیماری قلبی یا سکته یا تصادف نمرد. او فوت نکرد بلکه خونش با چاقو ریخته شد. به دست حسودان او به دست بخل و تنگ نظری و کوته بینی آدم هایی ایرانی و غیر ایرانی که تحمل حق جویی و حقیقت جویی و میهن دوستی اورا نداشتند.ما شاگردان کسرا که خیر اورا دیده ایم مهر اورا شناختهایم شجاعت روحی اورا دریافتیم چگونه میتوانیم بگذاریم هر چه زودتر این چنین خونریزی بیشرمانه ای به بوته فراموشی سپرده شود؟
کسرا به من آموخت که میتوان ایران را از ظلم تحریف پاکیزه کرد. کسرا به من آموخت که مهر به انسان ها در ب شادی آفرینی را میگشاید.و بار غم از ضعیف تر ها را سبک میکند. کسرا همه را با همدیگریک رنگی و یگانگی میبخشیید. کسرا زیبایی انسان ها را دوست داشت و به زیباآفرینی شادی بخش ایمانی آتشین داشت. باشد که ما با دقت محققانه و تیزبین او حقایق انگیزه این جنایت قتل اورا روشن کنیم چون اگر ما به این حقایق وفادار نمانیم به او و آن باغ سر سبز دل بزرگمرد و نکته بین او خیانت کرده ایم.
آفرین به شاگردانی که درس های حقیقی بلند نظری و آموزش به حقایق دوستی کسرا را چون ارزشی پسندیده برای یگانگی دل ها پرستاری کنیم. نه نمیشود خاموش ماند و قتل او را رسوا نکرد. نمیشود پذیرفت که بایست برای حفظ منافع دیگرانخون قتل کسرا را به بوته فراموشی سپرد و نامیدانه گفت چه فایده او که رفته و باز نمیگردد . پس وجدان بیدار او که عطر زیبا شناسی و شادی آفرین به جان ما شاگردانش پاشید چی؟ ما که ناچاریم به هر خبری که از دیار پلیس پاریس میشنویم روی کنیم چون اولیای دم او پیش از همه ما شاگردان اورا روشن نمیتوانند بکنند. مابین فراموشی و خبری از جریان دادگاه قتل کسرا گرفتن کدام یک را میتوان پذیرفت؟ ما همگی شاهد تنها گذاشتن کسرا در ایران بوده ایم. ما همه شاهد طمع به مال و وجود کسرا در ایران بوده ایم. و متاسفانه به جای سپاس و جوانمردی ناکسی برای کوشش در نادیده انگاشتن این جنایت مخوف استاد مان را شاهدیم