از نوشتن مطلب قبلی ( برای آنانکه نبودنشان بهتر از بودنشان است ) مدت زیادی میگذرد.
شاید سکوت من در این مدت فریادی بود که بسیاری شنیدند و بسیاری هم خود را به نشنیدن زدند. بودند مهربان دوستانی که در این مدت پای حرفهایم نشستند و با غم و اندوه من آشناتر شدند.
باید در مورد این مطلب نکاتی را یادآور کنم. من به واسطه برخورد و نشست و برخاست با موریانه هائی که عادت دارند به چوبهای مرغوب بچسبند و صبر کنند تا آن چوبها بلغزند تا جویدن را آغاز کنند مجبور به بیان حرفهائی شدم که برای خودم هم تلخی فراوان داشت.
در نزدیکی مراسم بزرگداشت نبودن یکساله کسرا که به درخواست و اعتقاد خود او در روز ولادتش شکل گرفت (که به دلیل پاره ای مشکلات به جای ۹ فروردین در ۱۲ فروردین انجام شد ) چیزهائی را دیدم که مرا برآن داشت تا به جهت هوشیاری مرده خوارانی که منتظرند تا جسدی را بیابند و از لاشه آن ارتزاق کنند و پاپس کشیدن اینان....مطالبی را هرچند در لفافه بیان کنم و بسیار مسرورم که اینقدر این حقیران ناچیز در بین مردم شناخته شده اند که با اندک اشارتی همگان متوجه آن افراد شدند و من در حیرتم که هنگامی که چنین فرهیخته گانی در قشر جوان مان هستند و به چشم خود میبینند رفتار زالو هائی که فقط علاقه به وصل شدن و مکیدن دارند...سکوت اختیار میکنند و میگذارند تا این افراد به دلخواه خود و به نام جماعت بهدین هر فعلی را که دوست دارند انجام بدهند.
پس از برگزاری مراسم کسرا که به هرحال به خاطر سریع السیر بودن اجرا و انجام هماهنگی های آن ممکن است دارای نواقصی هم بوده باشد ...کسانی که رفتند و دیدند....حس یک روز با کسرا بودن را لمس کردند و به برگزار کنند گان آن آفرین گفتند. بماند که برخی حسودان نیز که چشم دیدن نداشتند فقط نقصان ها را دیدند و بازگوکردند و می کنند.
البته حساب مهربانانی که از سر دلسوزی کمی ها و کاستی ها را بیان میکردند از اینان کاملا جداست.
کاوه وفاداری...این بزرگ مردی که با قدرت تمام در برابر نبود کسرا توانست کمر راست کند و تمامی کار هارا مدیریت کند در کلام نافذش و متن پر محتوایش سخنانی را به زبان آورد که اگر شنونده به عمق مطالب توجه مینمود همانند کلاسی به تمام ....چیزهائی را می آموخت که کمتر کسی جرات بیانش را داشته است.همین جا باید بگویم که برادران و خواهر کسرا و بستگان ایشان در تمامی این یکسال باری را به دوش کشیدند و چنان به سلامت به سر منزل مقصود رهنمون ساختند که کمتر کسی تصورش را میکرد و صد سپاس بر آنان.
ولی اکنون
دردی کشنده تمامی وجودم را در برگرفته است.دردی که هرچه میخواهم فغان برآورم که ای مردم چه زود کسرا را و افکارش را و عقایدش را فراموش نمودید توانی در خود نمی بینم.
مرده پرستانی که در میان ما هستند ( که برخی از ایشان هم فقط در پی کسب سود در پی خاندان وفاداری می پلکند ) در پی آن هستند تا بر خلاف عقیده کسرا و مرام وی برای روز درگذشت کسرا مراسم بگیرند.
وای بر ما که هیچ نیاموختیم از کسرا وفاداری.
بدبختی اینست که اینها خود را شاگردان کسرا میدانند و مرید او
بدبختی این است که برای اینان کسرا پشیزی ارزش نداشته و فقط در پی مطرح نمودن خویش هستند
اینان اگر شاگرد و یا دوست کسرا بودند میدانستند که کسرا تا چه حد از بزرگداشت درگذشته در روز وفاتش متنفر و منزجر بود تا حدی که در آخرین مراسمی که کسرا در روز تولد مادر گرامیش برگزار نمود......یکی از برادران خود را از بابت بیان برگزاری سالگرد مادرشان در روز در گذشتش نکوهش نمود.
همین آدمکهائی که در آخر برگزاری مراسم سال مادر کسرا وفاداری در تالار ایرج به گفتن مجیز کسرا مشغول بودند .... که به به و چه چه که چه کار زیبائی کردی که برای سال مادرتان به جای روز وفات ........ روز تولد ایشان را مراسم گرفتی ....... اکنون دست به کار شده اند تا این میراث ارزشمند کسرا را نیز با دستان خود در گور بگذاشته و دفن کنند.
آخ که اگر کسرا بود خوب میدانست که با این ناچیز مردمان چگونه برخورد نماید.هرکسی که در این راه همراه و همراز شده....متاسفانه فقط و فقط سود خود را میبیند و بس.
اگر ملاک کسرا است و مانیز بهره گرفته و آزموده کلاس او هستیم پس چرا به قانون خودمان رای میدهیم و به خواست او احترام نمیکنیم ؟ و اگر هیچ نیازی به تمکین از عقاید او نمیبینیم پس چرا بیهوده سنگش را به سینه میزنیم؟؟؟؟؟؟؟
فکر میکنم هیچ کس به اندازه برادران و خواهر کسرا با این نظرات آشنا نبوده اند ...پس واجب است که ایشان ... کاوه مهربان....کارن بزرگوار .....گشتاسب قدرشناس و کاته این خواهر دوست داشتنی کسرا.... نگذارند که عده ای فقط و فقط به خاطر نفع شخصی شان از روز درگذشت کسرا بهره برداری نمایند.
و در انتها سخنی دارم با دوست و برادر بزرگتر و فرهیخته و دانشمندم سردبیر ۲ هفته نامه وزین امرداد:
بابک جان تو خود درس آموخته مکتب دکتر وفاداری بوده و هستی....زمانی که کودکانی چون من برای گذران زمان به منزل ایشان میرفتیم...تو جزو مفاخر جلسات وی بودی .... کمتر کسی را در جامعه جوان مان میشناسم که همچون تو این بار وزین علمی و درک اجتماعی را در وجود خود داشته باشد.
و من در عجبم که تو چرا در برابر این هوس نا به جا کوتاه آمدی و هم نوا شدی؟ تو کسی هستی که خوب میدانی میتوانی با صحبت و آوردن ادله کافی و بسیار .... هست را نیست نمائی.......پس چرا سکوت نمودی؟
.....امیدوارم در این زمان اندک باعث شادی روح شادروان کسرا وفاداری بشویم و نه موجب عذاب روح پاک و منزه اش....
ایدون باد
اسفندیار عزیز. در برابر ناراحتی تو چند سوال :
۱- چند نفر در زمان حیات کسرا او را بدرستی شناختند؟
۲- چند نفر می توانند در نبود کسرا او را بدرستی بشناسند؟
۳ - در زمان حیات کسرا که اندیشه نیکش را برای همگان بازگو می کرد و بر آن بی هیچ پروایی می ایستادُ چند نفر به سراغش می آمدند و حالی از دل بیقرار ونگرانش می گرفتند؟
۴- چند نفر در نبود ناباورانه کسرا دوست می دارند و عاشق ان هستند که برای اندیشه اش دل بسوزانند و نگران باشند؟
۵- اندیشه کسرا وفاداری کدامین حامی قدرتمند و توانا را دارد تا از انحراف آن به هر نحوی جلو گیری کند و با صدای بلند فریاد بزند ایهاالناس کسرا دوست نداشت برای او سالگرد بگیرید؟
۶- چرا اندیشه کسرا می باید مثل خانه دوست داشتنی اش خاک بخوردو دریغ از دل نگرانی...
من همان خردادماهی که برای کسرا پرسه گرفته شد در دل خودم و در گوش یکی از دوستان اهل دلم گفتم که اندیشه کسرا امروز برای همیشه از دست رفت چون که دیگر نیست تا بدر برابر بددلان بایستد و به ایستادن فرا بخواند. و البته خوب می دانم بسیاری از ایرانیان خود فراموش کرده به این صفت بد شهره اندو کاریش نمی توان کرد...
اما با همه این حرف ها کسرا آنچه می باید به خوبی انجام داد و رفت ...
شما هیچ از خود سوال کرده اید که یک شخص چگونه می میرد اگر سوال کرده بودید نمی گفتید چرا از او یادی کردیم نه مرده دوستی شما خود می خواهید سکان دار شوید و نمی توانید در عوض این حرفها را می زنید می دانم اینمطلب را درج نمی کنید اما بدانیدزمان خودش جزای اعمال شما را می دهد در ثانی برادران کسری با این جریان موافقت کرده بودند