ابری نیست بادی نیست می نشینم لب حوض، گردش ماهی ها، روشنی، من، گل، آب پاکی خوشه ی زیست.
مادرم ریحان می چیند. نان و ریحان و پنیر، آسمان بی ابر، اطلسی هایی تر.
رستگاری نزدیک، لای گل های حیاط.
نور در کاسه ی مس، چه نوازش ها می ریزد! نردبان از سر دیوار بلند، صبح را روی زمین می آرد. پشت لبخندی پنهان هرچیز،روزنی دارد دیوار زمان، که ازآن، چهره ی من پیداست.
چیزهایی هست که نمی دانم.می دانم، سبزه ای را بکنم خواهد مرد.
می روم بالا تا اوج. من پر از بال و پرم.راه می بینم در ظلمت، من پر از فانوسم.
من پر از نورم و شن و پر از دار و درخت. پرم از راه. از پل، از رود، از موج.
پرم از سایه ی برگی در آب،
چه درونم تنهاست.
ادامه...
اسفندیار عزیز دست شما درد نکنه برای تمام زحماتی که کشیده اید از شما ممنونم به راستی با وجود دوستان با وفایی مثل شما آدم احساس میکنه که کسرا هرگز از بین ما نخواهد رفت .یادش تا همیشه جاودان بماناد .ایدون باد.
دوست عزیزم ابراهیم جان .... گرمای دستان هنرمند تو سردی وجود مان را که از نبودن کسرا بر ما مستولی شده است را التیام میدهد. از تو ممنونیم.
اسفندیار عزیز دست شما درد نکنه برای تمام زحماتی که کشیده اید از شما ممنونم به راستی با وجود دوستان با وفایی مثل شما آدم احساس میکنه که کسرا هرگز از بین ما نخواهد رفت .یادش تا همیشه جاودان بماناد .ایدون باد.
دوست عزیزم ابراهیم جان .... گرمای دستان هنرمند تو سردی وجود مان را که از نبودن کسرا بر ما مستولی شده است را التیام میدهد. از تو ممنونیم.
آتش عشق به کسرا هیچ گاه در من خاموش نخواهد شد. کسرا پر از شور و انگیزه بود. گویی آخرین مهاجر این کره خاکیست...!
دوستان عزیز دستانتان سبز به راستی که روح بلند کسری عزیزمان را می توانیم در این تصاویر ببینیم.