اول از همه بابت گله مندی بعضی از سروران عزیزم که از تاخیر در به روز شدن این وبلاگ داشته اند و دارند عذرخواهی میکنم اما دوست دارم که توجه همه شما دوستداران کسرا را به این نکته جلب کنم:
دکتر کسرا وفاداری آدم کوچکی نبود.او به نوعی مظهری از سوشیانت ها برروی زمین بود.او سمبل انسانهائی بود که دوم و یا سوم به خود می اندیشیدند و نه اول. سعی میکرد که همواره اول به کسانی بیندیشد که میتوانست به نوعی در حقشان خدمتی بنماید.آدم مهربانی که حتی حیواناتی را هم که در اطرافش نگهداری میکرد را تیمار مینمود.
پس انصاف بدارید به من که به راحتی نتوانم کلمات و الفاظ را درهم بیامیزم و در مورد او که دوستش بسیار میداشتم مطلبی بنویسم. ولی میدانم که بسیارند کسانی که بدنبال یافتن یادگاری از او بدین جای پای می نهند و من باید سعی کنم که به حرمت قدوم این عزیزان باری را که با رضایت بردوش گذاشتم به سرمنزل مقصود برسانم و امیدوارم که شما هم مرا در این راه یاری و همراهی نمائید.
چند روزی بیش به شب یلدا نمانده است ...
چند روزی بیشتر به یادآوری شبهای زیبا و با شکوه یلدا که در کنار کسرا میگزراندیم نمانده است...
انگار داغ ها سوزانتر شده اند...
انگار زخمهای ریش شده در نبودنش دوباره دارند سرباز میکند خون افشانتر از گذشته...
انگار وجود نازنینش با جشن ها....مراسم ها....میهمانی ها و همه و همه پیوندی ناگسستنی خورده است...
انگار وقتی که نیست...هیچ چیزی نیست...هیچ چیز....
اما امسال....
به جای لحظه شماری برای رسیدن به شب بلند و پر شکوه و عظمت یلدا...
باید شمارش معکوس احساس نبودنش را آغاز کنیم....
احساسی که در ادامه راه
از ایستگاه یلدا میگذرد و از کنار گرمای مهر آلود آتش سده رد میشود
و
همه نبودنش را باز فریاد میکنند.....
روحش شاد و یادش گرامی باد.
بی تو مهتاب شبی باز از آن کوچه گذشتم...