دکتر کسرا وفاداری ....وفادار ترین انسان به ایران زمین....دارای تپنده ترین قلب برای این آب و خاک و دلسوخته ترین فرد فرهنگ و تمدن ایران روز ۲۶ اردیبهشت ماه....چشم از جهان خاکی فروبست .
دستانی زشتکار از میان پرده به در آمده و وجود نازنین این مرد بزرگ را از روی پهنه این آب و خاک برداشته و تعداد بسیاری از عاشقان او را داغدار کردند.
سعی من بر این است که با قرار دادن مطالبی هرچند ناچیز در اینجا.....گوشه ای از زندگانی این مرد بزرگ را به یادگار نگاشته و از پراکنده شدن مطالب کذب در مورد دکتر کسرا وفاداری تا حد توانم جلوگیری بنمایم.
سعی میکنم شرح حال مناسبی را از این انسان بزرگوار در اینجا بازگو کنم و تا آنجائی که در توانم باشد حق مطلب را در مورد ایشان به عمل بیاورم.
کسرا چه کسی بود و جه کارهای نیکی کرد و جه خواب های خوشی را امیذ در دل ما گذاشت ؟ او به وحدان هایی نیکسرشت ژیوست همانا تنها ماند و تنها ترا رفت . مردی بزرگتر از من و حیلی های دیگر. کسی که کس ما بوذ کس بی کسان بوذ و کس بزرگی بود. افسوس رقتن او جنگداز است . ههمین کوردلی که اورا از ما گرفت از اهمیت وجوذی که مازا دربر میگرفت کمتر است
کسری فوق العاده بود. بی اقرار می گم. پرجرات بودو...درراه عقیده اش رفت. رفت تازندگی شاد مینوی راآغاز گر باشد. رفت تاشاید الگویی برای ما باشد.
روانش شاد
دورد به روان کسانی که در راه ایران و فرهنگ پاک و خالص ایرانی جان باختند. دکتر وفاداری ما ادامه دهندهء راه شما خواهیم بود و همانند شما تا آخرین نفس ایستاده ایم. من شجاعت را از شما یاد گرفتم. یادتان گرامی و راهتان پر رهرو.
گمان مبر که به آخر رسید کار مغان
هزار باده ناخورده که در رگ تاک است
درود بر روان پاکش . راهش ادامه دارد .
چرا در یادبادهای پرسه و سال درگذشتگان اسمی از روانشاد وفاداری نیست مگر غیر از اینست که ایشان جزء دانشمندان و خیرین زرتشتی بوده اند آیا به حق نیست که ما زرتشتیان لااقل از او هر از چند گاهی یاد کنیم و حق آن بزرگوار را به جا بیاوریم
سلام
تقدیم به شما یک غزل
عشق می بارد و در جان درختان غوغاست
آسمان محو تماشای اهورا مزداست
سالها می گذرد از تب آن آن داغ و هنوز
در دلم شعله ی آتشکده هایت بر پاست
خطی از لوح اوستای نگاهت خواندم
سیل جاری شد و فریاد خدایان برخاست
نامت ارامش لبخند زلال زرتشت
یادت آیینه روحانی آناهیتاست
خانه در سایه ی زیتون وکبوتر داری
دامنت تازه تر از غنچه ی نیلوفرهاست
آریایی تر از اندوه تو اندوهی نیست
گریه کن گریه باران بهاری زیباست
با تشکر از سایت
مصطفی مبارکی
گچساران
صبر کن گریه زمین گیر شود بعد برو
آسمان قصه ی مندیر شود بعد برو
دلم از ناله ی بشکسته ی تو سیر نگشت
تا دل از قامت تو سیر شود بعد برو
سال ها ساعت عمرم به تماشای تو رفت
دست بگذار پسر پیر شود بعد برو
خسته ی اشکی اگر هست تو هم صبر نمای
این سفر اشک به زنجیر شود بعد برو
جان مرغی که پر و بال تکیده است نگر
مرغ اگر زنده به تقدیر شود بعد برو
محنت فـاصله ها ایل دلم را بشکست
خواب چون قابل ِ تعبیر شود بعد برو
هر که جانی به در آرَد به قصاصش ببرند
غم در این محکمه تقصیر شود بعد برو
ماه در عقرب غم داس به خرمن نبرند
صبر کن " زود " چه قدر دیر شود بعد برو
باورم نیست که افتادی و افتاده شدم
عشق اگر کشته به شمشیر شود بعد برو
صبر کن تا که ببینی قفس سینه ی یار
هدف قبضه ی پنج تیر شود بعد برو